علمای سلف همچون شیخ مفید، شیخ طوسی، شیخ طبرسی، علامه بحرالعلوم و … دارای جامعیت در علوم اسلامی بودند و با نگاهی اجمالی و گذرا درمییابیم كه آیتالله بروجردی نیز دارای مقام و منزلتی بس رفیع در علوم اسلامی میباشد و به راستی باید او را از فحول علمای اسلامی به شمار آورد.
شخصیت علمی و فكری مرحوم آیتالله بروجردی را 3 چیز تشكیل داده است.1ـ درك قوی 2ـ حافظهایماندگار ونیرومند 3ـ قدرت تحلیل؛ و نادر و كمیاب اند كسانی كه این سه ویژگی را با هم در خود جمع كرده باشند و در حقیقت بیشتر مبتكران و موسسان علوم از این سه ویژگی برخوردار بودهاند. در این نوشتار برآنیم تا با نگاهی اجمالی به خصوصیات علمی ایشان، از خدماتی كه وی به حوزههای علمیه از نقطه نظر علمی نموده اشاره نماییم.
ترویج فقه تطبیقی
آیتالله بروجردی در فقه، شیوه استنباطی را به كار میبست؛ قبل از وی شیوه تدریس بیشتر بر تفكر و تعمق استوار بود ولی ایشان تحولی در این زمینه در جلسات درس و بحث حوزههای علمیه پدید آوردند. آن مرحوم علاوه بر این كه تفكر و تعمق را حفظ نمودند، تتبع و جست و جو در اقوال پیشینیان و نظریههای قدما را در فقه اعم از شیعه و سنی نیز بر آن افزودند.در شیوه استنباطی، مرحوم بروجردی جدای از این كه رجال و اسناد دارای اهمیت بود تشخیص جو صدور حدیث را نیز بسیار مهم میدانستند و معتقد بود روایات، بسان قرآن برای خود شان نزولی دارند و آگاهی از شان نزول روایات، مایه روشن شدن مفاهیم روایات اهل بیت علیهم السلام است. چرا كه روایات اهل بیت علیهم السلام در محیطی صادر شدهاند كه اقوال و نظرات فقیهان بزرگ اهل سنت، حاكم بوده است و ناظر به این فتاوا، اهل بیت علیهم السلام سخن گفتهاند. سخنان آنان در رد نظریه و یا در اثبات آن است.
بنابراین باید جو مساله فقهیه را به دست آورد تا مقصود از روایات فهمیده شود. این شیوه تحقیق فقه را از حالت اختصاصی به فقه تطبیقی و مقارن تبدیل میكند و بدین ترتیب فقیه در این روش، علاوه بر تفكر و تعمق باید به آرای گذشتگان، اعم از فقهای اهل سنت و شیعه رجوع كند و مساله را مطرح سازد. به طور خلاصه باید گفت شیوه مرحوم آیتالله بروجردی در فقه بر چند نكته اساسی استوار است: 1ـ اهمیت به آرای قدما؛ 2ـ اهمیت به روایات و فتاوای اهل سنت؛ 3ـ تكیه بر ادله و روایات اولیه؛ 4ـ ریشهیابی مسائل. (1)
علم اصول
مرحوم آیتالله بروجردی هیچ گاه به آن اندازهای كه علم فقه را میپروراندند، به علم اصول بها ندادند؛ گرچه خود یك اصولی متبحر و چیرهدست بودند؛ ولی با تسلطی كه بر احادیث داشتند و دقتی كه در استفاده از احادیث میكردند كمتر به اصول عملیه تمسك میجستند. وی در اصول، صاحب مبنا بود و در مسائلی نظیر مفهوم، ترتیب و … مبانی جدید داشت. مرحوم آیتالله بروجردی همان طور كه با مسائل فقهی به طور تحقیقی برخورد میكرد، به مسائل اصولی نیز محققانه نظر میكرد. به طور مثال در مساله «طلب و اراده» بحث میكردند كه از كجا و چگونه این مساله وارد علم اصول شده است و مناسبت آن با این علم چیست و یا در بحث «دلیل انسداد» از نظر تاریخی این موضوع را ریشهیابی كرده بودند و آن را برخلاف آنان كه دلیل در حجیت ظن مطلق میدانند، با تقریر و بیان خاص خود، دلیل بر حجیت خبر واحد میدانستند و نظریهای كه میگوید حجت، موضوع علم اصول است از ابتكارات آن بزرگوار است و دیگران در این مطلب وامدار ایشان هستند. با توجه به همین ابتكارات و تحقیقات دقیق بود كه مرحوم امام خمینی، اصول ایشان را مینوشت و زمانی كه علت نوشتن را میپرسیدند میفرمود: « چون در اصول زحمت كشیدهاند و مطالبی دارند كه نمیخواهم ضایع بشود.»( 2)
مروجحدیث
سنت پیامبر (ص)، دومین ركن استنباط است و احادیث ائمه اطهار علیهم السلام بیانگر سنت او هستند و همان طور كه پیامبر خدا (ص)در حدیث ثقلین فرمودند: قرآن و اهل بیت در كنار یكدیگرند و هیچگاه از هم جدا نمیشوند، فقهای شیعه نیز در استنباط احكام شرعی از این دو ركن معتبر استفاده میكنند و علم حدیث كه روزگاری یكی از علوم بزرگ اسلامی بود در زمان آیتالله بروجردی به مرور از فروغ و درخشش آن كاسته شده بود همچنین كتب روایی دارای اشكالاتی بود ازجمله:
1- در كتب روایی مثل وسائل الشیعه به خاطر تقطیع حدیث، مجبور شدهاند سندها را تكرار كنند.
2- در اثر تقطیع احادیث، صدور و ذیل روایات از هم جدا میشود بنابراین گاهی معنی واقعی حدیث فهمیده نمیشود و جریان افتا به مشكل برمیخورد.
3- تقطیع احادیث موجب تكثیر ابواب میشود و این، باعث میشود كه فقیه به آسانی نتواند حكم فرعی را از ادلهاش استنباط كند.
موارد مذكور سبب شد تا مرحوم آیتالله بروجردی فضلای حوزه را به تتبع و تدبر در احادیث ارجاع دهد و بدینمنظور گروهی از فضلای حوزه را به گردآوری احادیث شیعه به صورتی تازه و بدیع دعوت كرد كه كتاب گرانقدر «جامع احادیث الشیعه» حاصل این تلاش و كوشش میباشد. مرحوم آیتالله بروجردی از تالیف و به سرانجام رسیدن این كار بسیار خرسند و شادمان شدند تا جایی كه فرمودند:
«این كتاب ثمره زندگی و نتیجه عمر من است.»(3)
ابتكار در علم رجال
مرحوم آیتالله بروجردی در علم رجال انقلابی در حوزههای علمیه به وجود آوردند و كتبی كه از ایشان در رابطه با علم رجال بر جای مانده خود بهترین گواه است كه اولا: ایشان تا چه اندازه در علم رجال تسلط داشتهاند و ثانیا: چه خدمت بزرگی به حوزههای علمیه عموما و فقها و مجتهدین بالخصوص كردهاند.برای روشن شدن خدمات ایشان در علم رجال به حوزههای علمیه ذیلا مطالبی را بیان میكنیم.استنباط هر حكمی از احكام الهی از طریق حدیث در گرو این است كه حدیث، از نظر دلالت كامل باشد و سند آن نیز مطابق ضوابط علم درایه حجت باشد. قسمت دوم كه شناخت راویان حدیث است، تا عصر مرحوم آیتالله بروجردی، جنبه تقلیدی داشت، به این معنی كه یك مجتهد در شناخت راویان ثقه از غیر ثقه، به متخصصان مراجعه میكرد و احوال راویان را از آنان میپرسید، مثلا نجاشی، یكی از رجالیون بزرگ شیعه میگوید «عبدالله بن سنان» ثقه و «محمد بن سنان» ضعیف است. مجتهد به همین مقدار اكتفا میكرد، ولی مرحوم آیتالله بروجردی با شیوه خاص خود این مساله را از حالت تقلیدی به صورت اجتهادی درآورد.
وی با نگارش دو دوره كتاب، این مساله را عملی ساخت:
1- تجرید اساتید كتب اربعه.
2- طبقات راویان شیعه.
در كتاب نخست، توانست اعتبار علمی یك راوی را در علم حدیث به دست آورد و درباره آن قضاوت كند و این سنجش را در اختیار دیگران بگذارد.
وی از این راه به نگارش كتاب دیگری به نام «طبقات الرجال» موفق گردید. در این كتاب با طبقهبندی رجال احادیث شیعه در عصر حضور و تا حدی در عصر غیبت، توانست حلقههای رجال را در اعصار مختلف، به دست آورد و به افتادگیهای برخی از اسناد پی برد.
اهمیتتاریخ
مرحوم آیتالله بروجردی از آنجا كه اعتقاد داشت برای مجتهد لازم است تاریخ حدیث را بداند یك دوره تاریخ اسلام را مطالعه كرده و خلاصههایی از آن را حفظ بود وقتی درباره نماز در اماكن چهارگانه (مسجد الحرام، مسجدالنبی، مسجد كوفه و حائر شریف) بحث میكرد، درباره حد حائر و سرگذشت غمانگیز این مرقد شریف، در دوران خلفای عباسی به صورت مشروح سخن میگفت. ایشان علاوه بر تاریخ عمومی اسلام بر تاریخ علم كلام، تاریخ حدیث و تاریخ فقه نیز كاملا مسلط بود.
……………………………………………………………
1- مستدركالوسائل ، محدث نوری، ج 5، ص 244، حدیث 5788.
2-مجله حوزه،شماره44/43،ص. 113.
3-جامع احادیث الشیعه، ج 1.