آیت الله محمد فاضل لنکرانی نقل می کنند:بنده، با این که مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، در قید حیات بودند، ولی به خاطر تحقیقی که کرده بودم از آیت الله بروجردی تقلید می کردم.
1- منشأ فضائل اخلاقی
آیت الله محمد فاضل لنکرانی نقل می کنند:بنده، با این که مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، در قید حیات بودند، ولی به خاطر تحقیقی که کرده بودم از آیت الله بروجردی تقلید می کردم.
از طرفی مرحوم پدرم، به آیت الله بروجردی، خیلی نزدیک، بلکه می شود گفت نزدیک ترین فرد بود. بعد هم که طلبه شدم و به درس ایشان راه یافتم و تقریرات آن بزرگوار را نوشتم، رفت و آمد من هم به بیت، خیلی زیاد شد.
آن مرحوم، با این که سن من کم بود، ولی به بنده عنایت داشتند. اینها از یک طرف و حس کنجکاوی طلبگی هم از طرف دیگر، مرا وادار می کرد که در رفتار و اخلاقیات آیت الله بروجردی، بیش تر دقت کنم.
به نظر من، ریشه همه فضائل ایشان این بود که: مبدأ و معاد را به گونه ای معتقد بود که گویا می دید. این سخن، گرچه به ظاهر، کوچک است، ولی در باطن، خیلی عمیق است.
آیت الله مکارم شیرازی نیز می فرمایند:
تقوی معیار شخصیت انسان و ارج او در پیشگاه خدا و بهترین زاد و توشه قیامت و سبب روشنایی دل و بهره مندی از فرقان حق و باطل است.
او، به تمام معنی «متقی» بود. با کمال دقت، مواظب بود تا از سخنش، نامش، دستگاهش، سخنی یا کاری که بر خلاف رضای خداست، تراوش نکند.
یکی از اصحاب نزدیک ایشان، درباره او جمله ای می گفت که در آغاز عجیب به نظر می رسید، اما با دقت و تأمل در آن، مفهوم خاصی استفاده می شد.
او می گفت:
« در خلال مدتی که با آیت الله بروجردی مصاحبت داشتم، فهمیدم: او قیامت را باور کرده است! »
مگر یک مرجع بزرگ تقلید، ممکن است قیامت را باور نکرده باشد؟ ولی این باور همان باوری است که علی (ع) در خطبه متقین می فرماید:
« فهم و الجنه کمن قد رآها و هم فیها منعمون و هم و النار کمن قد رآها و هم فیها معذبون. » ( نهج البلاغه خطبه همام )متقین( 93 )
2- اخلاق عملی
آیت الله مکارم شیرازی می گویند:
از بهترین و پربارترین سالهای عمر من، سالهایی بود که در درس آیت الله العظمی بروجردی، شرکت داشتم. در این مدت، هم علم و دانش از او آموختیم و هم ادب و اخلاق. بدون شک، او عالمی بزرگ بود. می دانیم که علم به تنهایی دلیل بر شخصیت نیست. آن گاه علم دارای عظمت است که آمیخته با اخلاق شایسته آن مقام علمی باشد. چه جالب است که استاد، هم علم و دانش بیاموزد و هم اخلاق و تقوا را. او در درسهایش زیاد به بحث اخلاق نمی پرداخت، بلکه گه گاهی درباره مسائل اخلاقی سخن می گفت، ولی در عمل همه چیز را نشان می داد.
سخنانش نفوذ عجیبی داشت.
نگاههایش بسیار نافذ بود.
سکوتش پرمعنی بود.
رفت و آمدش، درس و سرمشق بود.
اگر کسی، به راستی در حرکات و سکنات او دقیق می شد، مسائل اخلاقی بسیاری را از آن مرد بزرگ می توانست بیاموزد.
من نمی توانم تمام فضائل اخلاقی آن مرد بزرگ را در این مختصر بازگو کنم.
3- بلند نظر
جناب میرزا حسن نوری نقل می کردند:
آیت الله بروجردی، بسیار بلند نظر بودند. یک وقتی قرار بود، در شهر هامبورگ آلمان، مرکزی برای نشر تعالیم اسلام، ساخته شود. آقایی را فرستادند که در آن جا زمین تهیه کند. این فرد، رفته بود و زمینی خریداری کرده بود.
برخی به آیت الله بروجردی، اطلاع داده بودند که: این زمین خریداری شده، در موقعیت خوبی قرار ندارد. در پایین شهر هامبورگ قرار دارد. هنگامی که شخص مأمور خرید زمین برگشت و گزارشی از عملکردش ارائه داد.
آیت الله بروجردی، به ایشان فرمودند:
« شنیده ام زمین خریداری شده در موقعیت مناسبی قرار ندارد. و این برای جامعه ای که ارزش را در زیباییهای ظاهری می بیند. صلاح نیست که ما در چشم آنان، حقیر جلوه کنیم. مذاهب دیگری در آن جا وجود دارد که مراکز مذهبیشان، از ساختمانهای مجلل و زیبا برخوردار است، از ماشینهای خوب و زیبا استفاده می کنند؛ از این روی، برای ما صلاح نیست که پایین تر از آنها جلوه کنیم.
آن شخص ( شاید به طعنه! ) گفت: آقا! یعنی می فرمایید در بالای شهر هامبورگ و در کنار دریا زمین تهیه کنیم؟ آن جا خیلی گران است.
ایشان فرمودند:« بله. در جای مناسب تهیه کنید، من هزینه اش را تأمین می کنم. شما، تصور می کنید برای من زمین می خرید! خیر. این مکان، به نام امام زمان(ع) است و باید در جای آبرومندی باشد که باعث تحقیر مسلمانان نگردد. »
4- بخشش و جود
آیت الله مکارم شیرازی نقل می کنند:
روزی در بیرون منزل خودشان در قم، که مرکز ارباب رجوع بود، نشسته بودند که شخصی مقداری سهم امام به ایشان داد. در همین موقع که پول در برابر ایشان بود، بادی وزید و اسکناسها را به اطراف پخش کرد، طلابی که در آنجا بودند پول را جمع کردند که به ایشان بدهند، ایشان قبول نکردند و فرمودند:
« پس نمی گیرم، به اهلش رسیده! »
آیت الله سید مصطفی خونساری نقل می کنند:
ایشان در زمان جنگ بین الملل دوم، ملکی داشتند در بروجرد که به شش هزار تومان فروخته بودند. پول این ملک در پاکتی بود. اهل علمی برای شصت تومان کرایه معوقه منزل، تقاضای کمک کرده بود.
ایشان به اندازه اجاره آن آقا، پول در پاکتی گذاشته بود.
وقتی آن شخص مراجعه کرده بود، اشتباهاً پاکت پول ملک را می دهند. آن آقا پس از اطلاع از داخل پاکت، مراجعه می کند و پاکت را تقدیم آقا می کند، اما آقا نمی پذیرد و پس نمی گیرند! می فرمایند:
« چیزی که داده ایم، پس نمی گیریم. »
باز ایشان نقل می کنند:
با آن که آیت الله بروجردی بسیار ساده زندگی می کرد و با ماهی دو هزار تومان از اجاره ملکی که در بروجرد داشت، اداره می شد ولی خیلی سخاوتمند بود.
یادم هست: یکی از روحانیون شهرستان ساوه، مقداری سهم امام آورده بود.
ایشان پول را گرفتند و مقداری هم روی آن گذاشتند و به آن آقا بازگرداندند. این وضع به نظر یکی از اصحاب ایشان سخت آمد، لذا تذکر داد که آقا! این شخص قوانین می خواند، یعنی وضع علمی اش خیلی بالا نیست. همان مقدار که آورده برگردانید کافی است. آقا فرمودند:
« آیا زن و بچه اش هم، قوانین می خوانند؟! »
آیت الله حسین نوری همدانی در این باره نقل می کنند:
آیت الله بروجردی از لحاظ سخاوت و کرم، دارای امتیاز خاصی بود.
برای نمونه:
نوعاً آقایان طلاب، وجوه را که نزد ایشان می بردند، غالباً! نصف آن را یا گاهی همه آن را به خودشان برمی گرداندند، خلاصه از نظر کرم و بزرگواری خیلی بلند نظر بود.
یک وقت ایشان در بیرونی نشسته بودند، زنی وارد شد و آقا آن زن را دید، به پیش خدمت خود فرمودند:
ببنید این زن چه می خواهند. پیش خدمت گفت: این زن علویه (سیده) است، پول یک چادری می خواست پنجاه تومان به ایشان داده شد.
آقا تا اسم علویه را شنیدند، فرمودند:
« علویه و پنجاه تومان؟! » ( گویی ایشان پنجاه تومان را برای علویه توهین دانستند، در حالی که آن زمان پنجاه تومان کم پولی نبود.) فرمودند:
« اقلاً چهارصد، پانصد تومان به آن زن بدهید. »
به طور کلی همیشه اشخاصی که نزد ایشان می آمدند، ایشان بیش از آن مقادیری که اشخاص توقع داشتند به آنان عنایت می کردند.
آیت الله صافی گلپایگانی نقل می فرمودند:
نسبت به طلبه هایی که اهل تلاش و کوشش بودند، اظهار علاقه می کردند و آنان را مورد تشویق قرار می دادند.
یادم هست: یکی از طلبه های فاضل، که در امتحانات موفق بود، خدمت ایشان مقداری سهم امام آورده بود.
من عرض کردم: آقا ایشان از طلبه های خوب هستند.
آقا تمامی پول را به خود این آقا برگرداند.
به مناسبتی از خوبی امتحان این آقا گفتم. ایشان، مجدداً به آن طلبه پول دادند.
باز به مناسبتی، گوشه ای از امتحان ایشان را گفتم.
آن مرحوم، برای بار سوم نیز، به ایشان پول دادند.
این چنین، افراد با استعداد و خوب را مورد تشویق قرار می دادند.
شهید مرتضی مطهری نقل می کرد:یک وقت مرد فقیری، متکدی ای آمده بود به ایشان چسبیده بود چیزی می خواست. ایشان به قیافه اش نگاه کرد، دید مردی است که می تواند کار و کاسبی بکند، گدائی برایش حرفه شده است، نصیحتش کرد.
از جمله گفت:
« امیرالمومنین به مردم فریاد می کرد:
اغدوا الی عزکم: صبح زود به دنبال عزت و شرف خودتان بروید یعنی بروید دنبال کارتان، کسبتان، روزیتان. »
5- صراحتدر بیان
شهید مطهری نقل کرده است :
در سالهائی که در قم بودم، یک وقت یکی از خطبای معروف ایران به قم آمد و اتفاقاً دید و بازدید آیت الله بروجردی، در حجره بنده بود. در آنجا از ایشان دیدن می شد.
یک روز در مدت اقامت ایشان در قم، شخصی در وقت نامناسبی ایشان را به خانه آیت الله بروجردی برده بود.
آن موقع یک ساعت قبل از وقت درسی ایشان بود و معمولاً ایشان در آن وقت مطالعه می کردند و کسی را نمی پذیرفتند. در می زنند و به خادم می گویند: به آقا بگوئید فلانی به ملاقات شما آمده است. خادم پیغام را می رساند و برمی گردد و می گوید،
آقا فرمودند: « من فعلاً مطالعه دارم، وقت دیگری تشریف بیاورید. »
آن شخص محترم هم برمی گردد و اتفاقاً همان روز به شهر خود مراجعت کرد. همان روز آیت الله بروجردی برای درس آمدند، من را در صحن دیدند و فرمودند:
« من بعد از درس برای دیدن فلانی به حجره شما می آیم. »
گفتم: ایشان رفتند، فرمودند:
« پس وقتی ایشان را دیدی بگو: حال من وقتی به دیدن من آمدی، مانند حال تو بود وقتی می خواهی برای ایراد سخنرانی آماده شوی، من دلم می خواست وقتی با هم ملاقات کنیم که حواس من جمع باشد و با هم صحبت کنیم و در آن موقع من مطالعه داشتم و می خواستم برای درس بیایم. »
پس از مدتی من آن شخص را ملاقات کردم و معذرت خواهی آیت الله بروجردی را ابلاغ کردم و شنیده بودم که بعضی از افراد وسوسه کرده بودند و به آن مرد محترم گفته بودند: تعمدی در کار بوده که به تو توهین شود و تو را از در خانه برگردانند.
من به آن مرد محترم گفتم: آیت الله بروجردی خواستند به دیدن شما بیایند و چون مطلع شدند که شما حرکت کردید معذرت خواهی کردند.
آن مرد جمله ای گفت که برای من جالب بود، گفت: نه تنها به من یک ذره برنخورد، بلکه خیلی هم خوشحال شدم، زیرا ما اروپائیها را می ستاییم که مردمی صریح هستند و تعارف بیجا ندارند.
من که قبلاً از ایشان وقت نگرفته بودم، غفلت کرده، در وقت نامناسبی رفته بودم. من از صراحت این مرد خوشم آمد که گفت: حالا من کار دارم. آیا این بهتر بود یا اینکه با ناراحتی مرا می پذیرفت و دائماً در دلش ناراحت بود و با خود می گفت: این بلا چه بود که بر من نازل شد، وقت مرا گرفت و درس مرا خراب کرد؟! من بسیار خوشحال شدم که در کمال صراحت و رُک گویی مرا نپذیرفتند، چقدر خوب است مرجع مسلمین اینطور صریح باشد.
6- توحید و خدامحوری
از قول شهید مرتضی مطهری نقل شده است :
قبل از اینکه ایشان بیایند، من از نزدیک خدمت ایشان ارادت داشتم، بروجرد رفته بودم و در آنجا خدمتشان رسیده بودم. مردی بود در حقیقت با تقوی و به راستی موحد.
نگوئید هر کس مرجع تقلید شد، البته موحد هست.
توحید هم مراتب دارد، بله، اگر به مقیاس ما و شما حساب کنیم، مراجع تقلید درجات خیلی بالاتر از توحید من و شما را دارند ولی وقتی که من می گویم موحد، یک درجه خیلی عالی را می گویم. او کسی بود که اساساً توحید را در زندگی خودش لمس می کرد، یک اتکا و اعتماد عجیبی به دستگیریهای خدا داشت.
سال اول بود که ایشان به قم آمده بودند، تصمیم گرفته بودند بروند به مشهد. مثل اینکه نذر گونه ای داشتند، در آن وقت که بیمار شده بودند ( آن بیماری معروف که احتیاج به جراحی پیدا کردند و ایشان را از بروجرد به تهران آوردند و عمل کردند و بعد به خواست علمای قم به قم رفتند ) در دلشان نذر کرده بودند که اگر خداوند به ایشان شفا عنایت بفرماید، بروند زیارت حضرت رضا علیه السلام بعد از شش ماه که در قم ماندند و تابستان پیش آمد، تصمیم گرفتند بروند به مشهد.
یک روز در جلسه دوستان و به اصطلاح اصحابشان، طرح می کنند که من می خواهم به مشهد بروم و هر کس همراه من می آید اعلام بکند. اصحابشان عرض می کنند بسیار خوب، به شما عرض می کنیم.
یکی از اصحاب خاصشان که هم اینک یکی از مراجع تقلید است، برای من نقل کرد ما دور هم نشستیم، فکر کردیم که مصلحت نیست آقا بروند مشهد چرا؟
چون آقا را ما می شناختیم، ولی در آن زمان هنوز مردم تهران ایشان را نمی شناختند، مردم خراسان نمی شناختند، و به طور کلی مردم ایران نمی شناختند بنابراین تجلیلی که شایسته مقام این مرد بزرگ هست نمی شود، بگذارید ایشان یکی دو سال دیگر بمانند. برای نذرشان هم که صیغه نخوانده اند که نذر شرعی باشد.
بعد که معروف شدند و مردم ایران شناختند با تجلیلی که شایسته شان است بروند، تصمیم گرفتیم که اگر دوباره فرمودند، ایشان را منصرف کنیم. بعد از چند روز باز در جلسه گفتند: از آقایان کی همراه من می آید؟
هر کدام از دوستان حرفی زدند و بهانه ای تراشیدند. یکی گفت: ای آقا شما تازه از بیماری برخاسته اید ( آن وقت فقط اتومبیل بود و هواپیما نبود ) ناراحت می شوید، ممکن است بخیه ها باز شود.
دیگری چیزی دیگری گفت. ولی از زبان یکی از رفقا درز کرد که چرا شما نباید به مشهد بروید. جمله ای گفت که آقا درک کرد که اینها می گویند نرو مشهد، به خاطر این است که می گویند هنوز مردم ایران شما را نمی شناسند و تجلیلی که شایسته است به عمل نمی آید.
آن آقا برای من نقل می کرد: آقا تا این جمله را شنید، تکانی خورد ( آن وقت ایشان هفتاد سالشان بود) گفت:
« هفتاد سال از خدا عمر گرفته ام و خداوند در این مدت تفضلاتی به من کرده است و هیچ یک از این تفضلات تدبیر نبوده است، همه تقدیر بوده است. فکر من همیشه این بوده که ببینم وظیفه ام در راه خدا چیست، هیچ وقت فکر نکرده ام که من راهی که می روم ترقی می کنم یا تنزل، شخصیت پیدا می کنم یا پیدا نمی کنم، فکرم همیشه این بوده که وظیفه خودم را تدبیر کنم. وقتی که خدائی دارم، وقتی که عنایت حق را دارم، وقتی که خودم را به صورت یک بنده و یک فرد می بینم، خدا هم مرا فراموش نمی کند، خیر، می روم! »
حجت الاسلام محمد ری شهری نقل کردند:
شیخ(رجبعلی خیاط) فرموده است که در تشییع جنازه آیت الله بروجردی(ره) جمعیت بسیاری آمدند و تشییع باشکوهی شد.
در عالم معنی از ایشان پرسیدم که چطور این اندازه از شما تجلیل کردند؟
فرمود: « تمام طلبه ها را برای خدا درس می دادم. »
7- پشتکار فوق العاده
آیت الله مکارم شیرازی نیز در این رابطه می فرمودند:
همیشه مردان بزرگ با استقامت و پشتکار به جایی رسیده اند و به گفته قرآن در آن تعبیر کوتاه و زیبا، عامل هدایت و پیروزی دو چیز است:
« جهاد همه جانبه » و « اخلاص ».
« والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا »
آیت الله بروجردی نمونه اَتم این معنی بود.
مرجعیت آیت الله بروجردی، مرجعیت و زعامت عامه بود؛ زیرا در آن عصر، امثال و اقران ایشان، چشم از جهان فرو بسته بودند و او در طبقه خود، تنها مانده بود. گرفتاریهای ناشی از چنین مرجعیت عظیم و عالمگیر، به طور طبیعی، بسیار زیاد است. با این حال، هرگز مطالعه را فراموش نمی کرد و در تمام طول عمرش، ساعاتی برای مطالعه داشت. از ایشان نقل می کردند که فرموده بود:
« من از مطالعات علمی خسته نمی شوم، بلکه هرگاه که از کارهای دیگر خسته می شوم، با مطالعات علمی خستگی خود را رفع می کنم! »
گاه دستور می دادند: دَرِ خانه یا اطاق را در ساعات معینی ببندند و مراجعین را نپذیرند، تا ایشان بهتر بتوانند به مطالعات علمی خود برسند.
می فرمود:
« در دوران جوانی، گاه شبها چنان گرم مطالعه می شدم که با صدای مؤذن متوجه می شدم صبح طلوع کرده است و من هنوز غرق مطالعه بودم. »
آنان که با این مرد بزرگ، معاشرت داشتند، نقل می کردند:
ایشان، غالباً در نیمه دوم شب از خواب برمی خاست و به مطالعه و عبادت مشغول می شد. این روش تا آخر عمر با برکتش ادامه داشت.
داستانی از خودم عرض کنم:
برای اولین بار، در نوجوانی کتابی نوشته بودم به نام «جلوه حق» این کتاب، درباره اشتباهات متصوفه و طرفداران عرفان التقاطی بود. کتاب را خدمت آیت الله بروجردی فرستادم. یک روز، ایشان دنبال من فرستادند خدمتشان رفتم.
فرمودند:
« فلانی، کتاب تو را از اول تا به آخر مطالعه کردم! »
به دنبال آن، جمله تشویق آمیزی فرمودند . بیش از آنچه آن سخن تشویق آمیز در من اثر گذاشت، جمله « تمام کتاب را از اول تا به آخر مطالعه کردم » اعجاب مرا برانگیخت که یک مرد بزرگ، در آن سن و سال، با آن همه مشغله، چگونه حوصله دارد کتابی که اولین قلم یک طلبه نوجوان است، از آغاز تا پایان مطالعه کند؟
8- سعهصدر
آیت الله مکارم شیرازی نقل می کنند:
امیرالمؤمنان (ع) در آن گفتار معروفش ابزار ریاست و مدیریت را سعه صدر و دوری از تنگ نظری می شمرد:
« آلة الریاسة سعة الصدر. »
آیت الله بروجردی سعه صدر فوق العاده ای داشت، مخصوصاً این ویژگی در مسائل علمی، که جایگاه حساس این مطلب است، بروز بیش تر داشت.
هنگامی که مسأله ای را عنوان می نمود، با کمال بی طرفی، اقوال و نظریات علمای بزرگ را با متانت و با استدلال کامل، بدون تعصب، تشریح می کرد.
برخی از افراد نظرات مخالفان را به گونه ای ضعیف نقل می کنند که جواب آن در آن نهفته باشد، ولی ایشان، چنین نبود؛ بلکه در تأیید نظرات دیگران آنچنان جدی استدلال می کرد که شاگردان، قبل از پایان بحث، نمی توانستند بفهمند که ایشان با کدام نظر موافق است.
از این بالاتر، گاه در پاره ای از مباحث، بعد از شرح اقوال مختلف، بدون بیان نظر خود، از آن مسأله می گذشتند، گویا می خواستند با این برنامه، شاگردان خود را در یک جو کاملاً آزاد فکری و علمی قرار بدهند. تا بتوانند نبوغ و ابتکار خود را به خرج دهند و پرورش علمی پیدا کنند.
فراموش نمی کنم: گاه که برای اثبات نظریه خود استدلال می کردند و برخی از شاگردان ایراد می گرفتند، می فرمودند:
« من دلیل خودم را می گویم، قصد تحمیل آن را به دیگری ندارم. هدف من بیان دلیل است نه تحمیل عقیده. »
در سعه صدر ایشان همین بس که کتابی درباره علم رجال و طبقات آن نوشته بودند که بسیار مهم بود، ولی وقتی کتاب جامع الرواة اردبیلی به دست ایشان رسید، فرمود:
« این مرد بزرگ، قبل از من، این راه را رفته است، کوشش کنید اول کتاب او را چاپ کنید. »
لذا، کتاب جامع الرواة زیر نظر ایشان، و با هزینه علاقه مندان ایشان به چاپ رسید و انتشار یافت و هنوز اثر نفیس رجال ایشان به چاپ نرسیده است!
9- نظیفوپاکیزه
همچنین آیت الله مکارم شیرازی نقل می کنند:
نظافت نشانه ایمان و کلید محبوبیت و دلیل شخصیت است، مخصوصاً برای شخصیتهای روحانی.
آیت الله بروجردی، به نظافت و پاکیزگی، اهمیت خاصی می داد، حتی در موقعی که روزهای آخر عمرش را در بستر بیماری می گذارند و پروفسور «موریس»، متخصص قلب، از پاریس برای معالجه ایشان به قم دعوت شده بود، وقتی آمد خدمت ایشان، چنان تحت تأثیر جذبه ظاهری و معنوی آن مرد بزرگ قرار گرفت که گفته بود:
« هیچ مقام روحانی تاکنون، مرا این اندازه تحت تأثیر قرار نداده است. »
بعضی از اصحاب ایشان نقل می کردند: قبل از این که پروفسور موریس، به خدمت ایشان بیاید، با این که به شدت از ناراحتی قلب رنج می بردند، فرموده اند:
« شانه ای بیاورید تا من محاسن خودم را مرتب کنم؛ زیرا پیشوای مسلمین نباید نامنظم باشد. »
10- نظموانضباط
عدالت و نظم محور عالم هستی و کلید ربوبیت پرودگار است:
« وبالعدل قامت السماوات و الارض. »
و امیرالمؤمنین علی (ع) در واپسین لحظات زندگی پرافتخارش، تمام فرزندان و دوستان خود را به آن دعوت فرمود:
« اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم. »
مرحوم آیت الله بروجردی، معتقد بودند: حوزه علمیه باید از هر نظر منظم باشد؛ لذا برای اولین بار جمعی از علما را به عنوان هیأت حاکمه تعیین کردند، تا اگر بی نظمی و خلاف اخلاق از طلبه ای مشاهده شود، به سراغ او بفرستند، نخست او را با نصیحت و موعظه از اشتباهش برگردانند و در صورت عدم تأثیر، شدت عمل به خرج دهند، حتی در صورت لزوم او را از قم اخراج کنند، تا گرد و غبار بی نظمی و بد اخلاقی او بر دامان حوزه علمیه ننشیند.
در ابتدای سال تحصیلی، گاه اتفاق می افتاد که ایشان به خاطر کسالت، نمی توانستند درس را شروع کنند، ولی برای این که درسهای حوزه نظم خود را پیدا کند، به ناچار، چند روز اول را به هر زحمت و مشقتی بود، درس می گفتند، تا چرخهای حوزه علمیه به گردش درآید و بعد به بستر می رفتند تا کسالتشان برطرف گردد!
در زندگی داخلی و وضع خانه و بیرونی و لباس و ظاهر خود نیز، بسیار منظم و مرتب بودند.
11- حافظهقدسی
آیت الله علوی بروجردی نقل می کنند:
در یکی از روزهای نوروز بود که شیخ پیرمردی در حالی که کاغذی به دست داشت خود را به زحمت جلوی ایشان رسانیده و نامه ای را به دستشان داد. بعد از قرائت نامه، آقا در حالی که به قیافه شیخ پیرمرد خیره شده بودند فرمودند:
« در کدامیک از مباحثه های من شرکت داشتید؟ »
شیخ گفت: در قوانین شما در شهر اصفهان.
آقا فرمودند:« به خاطر داری که درس من، این اشکال را کردی و من چنین جوابی به شما دادم. »
شیخ پیرمرد در حالی که از این همه حافظه، قیافه تعجب آمیزی به خود گرفته بود، عرض کرد:
من باز هم از مبنای خود دست برنداشته ام.
آقا در حالی که لبخندی به لب داشتند فرمودند:
« من باز معتقدم که اشتباه می کنی. »
آیت الله فاضل لنکرانی نقل می کنند:
حافظه ایشان از عجائب روزگار بود. با آن که پر مطالعه بود، ولی همه آنچه را که خوانده بود و می خواند به خوبی در حافظه خویش نگه می داشت. شواهد، در زندگی ایشان بر این امر بسیار است.
نمونه ای را که برای خود من اعجاب انگیز بود:
روزهای پنجشنبه و جمعه اول آفتاب، بنده به همراه مرحوم میرزا حسن نوری، آقا سید جعفر احمدی (داماد آیت الله بروجردی)، آقا سید محمد حسن (پسر آیت الله بروجردی) و مرحوم آقا میرزا مهدی صادقی، به خدمت ایشان می رفتیم.
آیت الله بروجردی درباره رجال و اسانید مطالبی را به صورت رمز نوشته بودند. ایشان این رمزها را توضیح می دادند و این گروه، به صورت تفصیلی آنها را در فیشهائی یادداشت می کردند.
یکی از روزها درباره یک راوی، داستان مفصلی نقل کردند. این داستان با تمام جزئیات حدود نیم ساعت طول کشید. طبع نقل، به گونه ای بود که به ذهن من می آمد، حتماً دیشب درباره این راوی تصادفاً مطالعه ای داشته اند، ولی داستان که به پایان رسید فرمودند:
« من، این جریان را در چهل و دو سال قبل، در فلان کتاب مطالعه کرده ام. »
همه تعجب کردیم از این حافظه قوی، معمولاً افرادی که حافظه قوی دارند، استعدادشان قوی نیست، ولی ایشان از کسانی بود که بین استعداد و حافظه قوی جمع کرده بود.
12- مشتاق تحصیل
آیت الله صافی گلپایگانی می فرمودند:
آن بزرگوار، از مذاکره علمی و مطالعه، هیچ گاه خسته نمی شد.
یادم هست: ایشان گاهی اوقات، از کارهای روزانه و مراجعات، به شدت خسته می شدند، به طوری که مراجعات را نمی پذیرفتند و به استراحت می پرداختند.
در همین حال، اگر از ایشان مطلبی را سؤال می کردیم، فوراً، برمی خاستند و می نشستند و به پاسخ و مذاکره می پرداختند.
به ایشان عرض می کردیم: آقا! شما الان فرمودید: خسته ام باید استراحت کنم.
پاسخ می دادند: « من از کارهای علمی خسته نمی شوم. »
گاهی اوقات، اظهار تأسف می کردند که من وقتی در بروجرد بودم، فراغت مطالعه و تحقیق داشتم، ولی این جا، همه اش گرفتار اموری شده ام که مرا از تحقیق واداشته است.
آیت الله حاج سید حسین موسوی کرمانی نقل می کنند:
روزی ایشان فرمودند:
« آقا حسین من در اصفهان که بودم 18 ساعت را یا مطالعه می کردم، یا مباحثه و یا تدریس داشتم و 6 ساعت را به خواب و خوراک اختصاص داده بودم و وقت غذا خوردن در دست چپم کتاب بود و با دست راستم لقمه ای از غذا برمی داشتم و تا این یک لقمه غذا را می خوردم دو سطر کتاب را مطالعه می کردم و تا غذا را می خوردم دو صفحه کتاب را مطالعه کرده بودم. »
و می فرمودند:
« من در تمام عمرم یک دقیقه را به بطالت صرف نکردم و یک کلمه لغو هم از دهان من در نیامده است. »
13- توکلقوی
آیت الله سید مصطفی خوانساری نقل کردند:
در یکی از سالها، قبل از رمضان و مصادف با زمستان، آیت الله بروجردی، فرمودند:
« در این ماه وجوه نرسیده است؛ لذا بنا دارم که به آقای خلخالی در نجف بنویسم که شهریه و نان حوزه نجف را ندهند و برای شهریه طلاب حوزه علمیه قم، اگر، وجوه رسید، خواهیم پرداخت وگرنه، نخواهیم پرداخت. »
عرض کردم: شما، همان روش آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی را، پیش بگیرید. فرمودند: به چه نحو بو د؟
عرض کردم: آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، به وکلای خود، در بلاد ایران، مانند: مرحوم حاج آقا یحیی تنکابنی در تهران و آقای صدیقین در اصفهان و آقایان: شیخ حسین مقدس و مصباح در مشهد مقدس، می نوشتند و آن آقایان، وجوه را فراهم می کردند و ارسال می داشتند. وکلای حضرت عالی، از وکلای آن مرحوم، اقوی می باشند. حضرت عالی، وکیلی مثل آیت الله حاج سید احمد خوانساری را دارید.
فرمود:
من، تاکنون، به غیر از خداوند تبارک و تعالی، به احدی اظهار حاجت نکردم و این کار را نمی کنم.
دو روز گذشت. شب بود و من در بیرونی بودم. ساعت یازده شب، شخصی وارد شد و گفت: ده دقیقه ای با آقا کار دارم. توسط خدمتکار، پیغام دادم.
آقا، این شخص را به حضور پذیرفتند. طولی نکشید که این شخص، از خدمت آقا برگشت و رفت. صبح که خدمت آیت الله بروجردی، رسیدم، فرمودند:
« تا سه ماه، شهریه نجف و قم و دیگر شهرهای ایران را داریم! »
گاهی اوقات، وقت شهریه می شد، ولی پولی در دست نبود. به ایشان می گفتند:
شما هم مانند بعضی از مراجع بزرگ، به برخی از تجار بنویسید تا پولی بفرستد.
آن مرحوم در پاسخ می فرمود: « خدا هست. »
اتفاقاً هم درست می شد.
14- یقین بهآخرت
حجت الاسلام فلسفی نقل می کرد:
ایشان در عین حال با آن شأن معنوی و خلوص قلبی که داشت از لحاظ خضوع و خوف نسبت به ذات اقدس باریتعالی واقعاً مردی فوق العاده بود.
چند بار اتفاق افتاد که آن مرحوم درباره کلمه ( یوم الحسرة) حرف زدند. از جمله روزی من و ایشان در اتاق نشیمن تنها بودیم، به یک مناسبت فرمودند:
« یکی از اسماء روز قیامت، یوم الحسرة (روز افسوس خوردن) است که افراد به گذشته دنیای خود و غفلتهایی که داشته اند افسوس می خوردند. »
در این موقع دیدم چنان پرده ای از اشک روی چشم ایشان آمد، که گویی الان قیامت است و آن یوم الحسره برای ایشان مجسم می باشد. آنچنان سخن می گفت که باور داشت و مطابق با آن هم عمل می نمود.
15- زهد وقناعت عملی
آیت الله سید مصطفی خوانساری نقل کردند:
در زمان دکتر مصدق، پولها را عوض کردند.
روزی ایشان می فرمود:
« پانصد تومان از پولهای ما باطل شده و زمانش گذشته است. »
اظهار خرسندی می کردند که:
« این مبلغ از مال شخصی (مال الاجاره) من بود و متعلق به سهمین نیست. »
یادم هست: در زمانی که وضع مالی ایشان، چندان مناسب نبود، شخصی روحانی مراجعه کرد و قبض ده تومانی داشت که می خواست آقا امضا کند تا آن را دریافت کند. در همین زمان، کسی مراجعه کرد و مقداری سهم داد. آقا، آن سهم را با آن قبض امضاء شده به آن روحانی داد.شخص مراجعه کننده که تحت تأثیر کرم آقا قرار گرفته بود، چندین برابر پولی که داده بود پرداخت کرد.
بسیاری از هدایایی که برای ایشان می آوردند، هرگز مورد استفاده خودشان قرار نمی گرفت و همه را به دیگران می بخشیدند.
از کابل و مشهد، چند عدد پوستین برای ایشان آوردند، ولی همان سال زمستان، خود ایشان پوستین بر تن نداشتند. گاهی بخشی از عبای خودش پاره بود و به خاطر حجبی که داشت، پارگی را پنهان می کرد، ولی در همان زمان، اگر عبای مرغوب و بهتری برای ایشان هدیه می آوردند به دیگری می بخشید.
آیت الله سید مرتضی مبرقعی می فرمودند:
آیت الله بروجردی، به تمام معنی آقا بود، طبع بسیار بلندی داشت و بزرگمنش بود. تفاوت است بین خوبی و آقایی، بعضی خوبند، یعنی پارسا و متقی اند، ولی بزرگمنش و آقا نیستند. آیت الله بروجردی به تمام معنی، آقایی داشت. نسبت به دیگران احتیاط را در جانب نیازمند و محتاج، مراعات می کرد. با این حال، در اداره زندگی و مصارف شخصی، از صرف بیت المال پرهیز می کرد. فقط از پول بیت المال، در بیرونی، برای مراجعین یک چای می دادند. روح مطلب هم در یک روحانی همین است. عظمت یک روحانی به این است که در صرف و وجوهات برای زندگی شخصی و خانوادگی محتاط باشد و در صرف بیت المال مسلمین دقت به خرج دهد.
ایشان زندگی شخصی را از درآمد ارثیه ای که برایش باقی مانده بود، اداره می کرد. با این که خیلی زیاد نبود، به همان مقدار قناعت می کرد.
آیت الله صافی گلپایگانی نقل می کنند:
یک وقتی، من به ایشان عرض کردم: در نزدیک منزل شما، نانوایی سنگکی است و نان بسیار خوبی می پزد، شما از این نان استفاده کنید.
فرمود:« من به همین نانی که از آرد ملک خودم، تهیه می کنم، قانع هستم. »
این در حالی بود که نان آرد خودشان، مرغوبیتی نداشت.
آقای حاج شیخ قوام، می گفتند:
آیت الله بروجردی با خانواده و نوکرها به وشنوه (نام روستایی) آمده بودند. من شاهد بودم که مصرف گوشت ایشان در روز، تنها ده سیر بود. خلاصه: ایشان در زندگی خیلی با قناعت بود. حتی از زندگی معمولی هم کم تر بود.
آن بزرگوار، به مال دنیا خیلی بی توجه بود. پول گرفتن، برایش خیلی سخت بود، ولی پول دادن آسان. اگر کسی از باب وجوهات و غیره صدهزار تومان برای ایشان می آورد، می گفت: « یغفر کم الله » و اگر کسی مبلغ بسیار کمی به ایشان می داد، باز می گفت: « یغفر کم الله » برای ایشان کم و زیاد تفاوتی نمی کرد.
آیت الله صافی گلپایگانی می فرمودند:
بسیار ساده و زاهدانه می زیستند. می توان گفت: حتی برای یک مرتبه هم بر سفره ایشان، مگر در مهمانی، مرغ دیده نشده است. فرشهای منزل ایشان، رنگ و رو رفته بود. لباسها، بسیار ساده و کم قیمت بود. همین نوع زندگی هم از بیت المال نبود، بلکه از مال شخصی بود که از بروجرد برای ایشان می آوردند.
آیت الله فاضل لنکرانی نقل می کردند:
ایشان، با این که وجوهات بسیاری در اختیار داشت، به گونه ای که علاوه بر شهریه طلاب قم، شهریه طلاب نجف را نیز می داد؛ ولی در زندگی داخلی، بسیار ساده و زاهدانه بود.
در مصارف شخصی از وجوهات استفاده نمی کرد. مخارج شخصی خود را از مختصر ملکی که در بروجرد داشت، تأمین می نمود و حتی نان منزل را هم از آردی تهیه می کرد که از محصول ملک بروجرد، برای ایشان می فرستادند.
« آیت الله بروجردی، پادرد داشتند، به همین جهت، یکی دو سفر به آبگرم محلات رفتند. در یکی از این سفرها که مردم اطراف متوجه شده بودند، به دیدن ایشان آمدند. از جمله: عده زیادی از فقرا هم آمده بودند که آیت الله بروجردی، به آنان کمک کند.
ایشان، ضمن این که به فقرا پول دادند، دستور فرمودند: چند تا گوسفند بخرند و گوشت اینها را بین فقرا تقسیم کنند. پس از کشتن گوسفندان و تقسیم آنها بین فقراء، به اندازه نیم کیلو گوشت، برای آیت الله بروجردی کنار گذاشته بودند، تا یک وعده کباب برای ایشان تهیه کنند. سفره انداخته شد. ماست و خیار را گذاشتند. دو سه سیخ کباب هم، که از همان گوشت تهیه کرده بودند، خدمت ایشان گذاشتند.
فرمود:« این کباب از کجاست؟ »
گفتند: از همین گوشت، مقداری فقط برای شما درست کرده ایم.
ایشان فرمود:« من این کباب را نمی خورم، اینها را بین فقرا تقسیم کنید که آنان بوی آن را شنیده اند. » و همان ماست و خیار را تناول کردند.
آیت الله محسنی ملایری نقل می کنند:
روزی حاج آقا حسن (فرزند آقا) به من گفتند:
از اجاره ملکی که از مادرمان به ما رسیده بود، به من و برادرم احمد، روزی دوازده تومان می رسید.
آقا، تا مادامی که این پول مصرف نمی شد به ما حقوق نمی داد. به آقای احسن گفتم: اکنون من مخارج دارم و این مقدار کفاف نمی کند. آقای احسن به آقا، مطلب را متذکر شدند که آیت الله زاده چنین می گوید!
آقا ناراحت شده و فرموده بودند:
« تعبیر به آیت الله زاده نکنید، محمد حسن طلبه است، ایشان از من بیشتر پول دارند، آنان روزی دوازده تومان دارند و من با این مخارج، چهارده تومان دارم! »
16- مهر وعطوفت
آیت الله سید مصطفی خوانساری از قول ایشان نقل کردند:
« سحرها که بیدار می شوم، به فکر حجره های مدارس قم و شهرستانها هستم. به فکر پیرمردهای حوزه قم و دیگر شهرستانها هستم و فکر می کنم که: فلان عالم از کار افتاده، چگونه اداره می شود. باید اداره اش کرد.»
نمی فرمود: سحرها که بیدار می شوم، نافله شب می خوانم و … بلکه می فرمود:
« در فکر طلاب و علما هستم که چگونه زندگی را می گذرانند! »
روی همین مهر و عطوفت به علماء، فضلا و طلاب بود که به بهانه های مختلف، در فکر نفع رسانی به آنان بود. حتی برخی را که از وضع علمی آنان، آگاه بود؛ اما به نام لجنه تحقیقی نگه می داشت تا بهره ای ببرند.
کلاً، ایشان، نسبت به اهل علم، بسیار احترام می کرد، حتی با کسانی که در گذشته نسبت به او خوش رفتاری نکرده بودند بسیار مهربان بود و همه چیز را نادیده می گرفت.
آیت الله سید مصطفی خوانساری نقل می کنند :
آیت الله بروجردی در مسجد عشقعلی، اصول مباحثه می کردند، روزی یکی از فضلاء، به نام شیخ علی چاپلقی اشکال کردند.
آیت الله بروجردی جواب دادند. آقا شیخ علی جواب آقا را رد کردند، و آیت الله بروجردی عصبانی شدند و به نحوی آقا شیخ علی متأثر و منقلب شد که خواست گریه کند.
مباحثه تمام شد، نماز مغرب را تمام کرده بودم که مشهدی رضا، خدمتکار آقا، آمد و گفت: آقا از مباحثه که برگشتند مابین درِ کتابخانه و اندرون ایستاده اند و متأثرند و فرمودند:
« بروید به آقای خوانساری بگویید بیاید. »
اینجانب با عجله نماز عشاء را خواندم و پیش آقا رفتم. دیدم ایشان با حالت ناراحتی و تأثر شدید بین در کتابخانه و اندرون ایستاده اند!
تا من رسیدم به من فرمودند:
« این چه حالتی بود که از ما صادر شد؟ یک نفر عالم ربانی را رنجاندم، الآن باید بروم و دست ایشان را ببوسم و حلالیت بطلبم که از من بگذرد و بعد بیایم و نماز مغرب و عشاء را بخوانم! »
عرض کردم: ایشان در مسجد شاه زید، امام جماعت هستند و بعد از نماز، مسأله می گویند و برای مردم موعظه می کنند. لذا تا دو سه ساعت از شب گذشته منزل نمی آیند. من به ایشان اطلاع می دهم که آقا فردا صبح به منزل شما خواهد آمد.
آقا قبول فرمودند، صبح شد، من رفتم حرم، از حرم که برگشتم، دیدم آقا سوار بر درشکه در منزل ما منتظر من هستند.
در خدمتشان رفتیم منزل آقا شیخ علی، وقتی آقا، شیخ علی را دیدند، می خواستند دست او را ببوسند که نگذاشت.
می فرمودند:
« از من بگذرید، از حالت طبیعی خارج شدم و به شما پرخاش کردم و …. »
شیخ علی گفت: شما سرور مسلمین هستید، برخورد شما باعث افتخار من بود و … .
آقا تکرار کردند: « از من بگذرید، مرا عفو کنید. »
بالاخره این برخورد موجب شد که شیخ علی تا آخر عمر، مورد مراحم و عطوفت آیت الله بروجردی قرار بگیرد.
17- عارفحقیقی
آیت الله صافی گلپایگانی می فرمایند:
مرتبه عرفانی و معرفتی ایشان، بسیار عالی بود.
این مرتبه، از مهمترین بعد شخصیت ایشان بود.
آیت الله بروجردی از کسانی بود که حقیقت حق را درک کرده و یافته بود. عرفانش، از عرفان خالص قرآنی و توحیدی الهام گرفته بود و از تعطیل و تشبیه منزه بود.
از احادیث شریفه و نهج البلاغه و ادعیه صحیفه کامله و سایر دعوات مأثوره از پیغمبر اعظم (ص) و اهل البیت (ع) مانند: دعای کمیل، عرفه، ابوحمزه و … بهره می گرفت.
از دعاهایی که از مضامین بلند عرفانی و حقایق توحیدی و اخلاقی و تربیتی آنها، جهت تکمیل معارف و تهذیب اخلاق و صفای روح می توان کمک گرفت، بهره می برد. اثر این گونه عرفان، از اخلاق و رفتار ایشان مشهود بود. سیر و سلوک ایشان، کاملاً، شرعی و در محدوده ریاضات شرعیه بود.
انجام فرائض، نوافل، انواع عبادات، خلوص نیت، دعاها، ذکرها، فکر و محاسبه نفس، تأسف بر گذشته، خوف از حال و آینده، انجام مستحبات و ترک مکروهات برنامه های سیر و سلوکی ایشان بود.
در این راه، معتقد به ارشادات شرعی بودند. غیر از تعالیم مأثوره و شرعیه را معتبر نمی شمردند. در عرفان و خداشناسی و سیر و سلوک، هیچ خط و حرفی را معتبر نمی شناختند و برنامه های، به اصطلاح، عرفانی متصوفه و غلوآمیز را، شدیداً تخطئه می کردند. به حفظ حریم توحید و نفی شرک اهمیت بسیار می دادند.
در عرفان و سیر و سلوک، همان خط و راه مستقیم بزرگان اصحاب و علماء مانند: شیخ طوسی، علامه مجلسی و سایر فقهاء و محدثین عالیقدر را یگانه خط نجات می دانستند. در عین حال، با نگرش وسیعی که داشتند، دور از تحجر و تقدس مآبیهای عوام پسند بودند. افکار صوفیانه و اعمال و حالاتی را که چه بسا، برخی نادانان، برای پیروان طریقت، فضیلت و کرامت اخلاقی و نشانه اعراض از دنیا و صفای باطن می شمردند، مردود می دانستند.
اسلام ناب محمدی (ص) را خالی از رهبانیت و بی تفاوتی می شمردند. مواظب بودند که در بیان ربط عالم و ماسوی الله به خداوند، از ارشادات و اصطلاحات قرآن خارج نشوند و در تعبیرهایی مانند: خلق و خالق و مخلوق از آن تبعیت کنند.
اصطلاحات عرفانی مصطلح در متصوفه را، بر زبان نمی آوردند. باطل شمردن بدعتهای فِرَق را، از وظایف مهم علماء می دانستند و با همه فرق ضاله، خصوصاً، فرقه یا حزب مزدور بهائیت، مواضع منفی بسیار محکم و قاطع داشتند.
معتقد بود که راه و رسم عبادت و دعا و تزکیه نفس و تهذیب اخلاق و صفای باطن و کمال معرفت و قرب الهی را باید از اهل البیت (ع) آموخت.
همانطور که در فقه، همه احکام را توقیفی می دانیم که باید از ادله محکم، حتی استحباب و کراهت را، به اثبات رساند و غیر این حرام است، در اوراد و اذکار و عبادات و ریاضتها و اصطلاحات عرفانی و معرفة الله و اسماء الحسنی و مقامات و درجات انبیاء و ائمه (ع) نیز، این توقیفی بودن را باید رعایت کرد.
یادم هست: در مجلس جشن مولی امیرالمؤمنین(ع) کسی شعری را می خواند که با موازین اسلام، نمی ساخت. آیت الله بروجردی به وی فرمود: نخوان.
برادرم آیت الله حاج آقا صافی، واسطه شد و بنا کرد به توجیه کردن که اشکالی ندارد و …
آیت الله بروجردی به این بیت اشاره کرد که این بیت، چه توجیهی دارد و با موازین اسلام، چگونه می سازد:
تو به این جمال خوبی چو به طور جلوه آ ئی ارنی بگو به آن کس که بگفت لن ترانی
یا خودم از ایشان شنیدم که به این مضمون می فرمود:
« من زمانی بود که مثنوی را مطالعه می کردم. روزی صدایی را شنیدم که می گفت: راه را گم کرده است! پس از آن مطالعه مثنوی را ترک کردم، به جای آن، «عدة الداعی» ابن فهد را برای مطالعه انتخاب کردم. »
به هر صورت، آیت الله بروجردی، مفاهیم و اصطلاحات مأخوذه از دیگران را در معرفت الله و ربط عالم شهادت به عالم غیب، قاصر از اصطلاحات قرآنی می دانست.
18- ابعادمعنوی
آیت الله صافی گلپایگانی نقل می کردند:
جنبه های معنوی ایشان، اصلاً قابل توصیف نیست.
نماز جماعت را ایشان، نسبتاً، طولانی می خواندند؛ ولی وقتی خودشان فرادا می خواندند، به مراتب طولانی تر و مفصل تر بود.
من خودم شاهد بودم که: چراغ را خاموش می کردند و نماز می خواندند.
یا رسم ایشان این بود که: هر روز، به هنگام شروع درس، خطبه، نسبتاً، مفصلی می خواندند. آنچنان به حمد و ستایش خداوند می پرداختند و جملات را بر زبان می آوردند که بدن می لرزید.
آیت الله العظمی بروجردی، در همه ابعاد، یک انسان والا و الهی بود، برجسته و ممتاز. هیأت و حالت معنوی خاصی داشت. انسان با دیدن سیما و رفتار ایشان، اطمینان می کرد که مورد عنایت خدا و توجه امام زمان، عجل الله تعالی فرجه الشریف، است. مخصوصاً در یکی دو مورد بالعیان مورد توجه و عنایت آقا، قرار گرفته بود.
با این که ما خیلی به آقا نزدیک بودیم و تقریباً، از اسرار ایشان باخبر بودیم، هر وقت که ایشان را زیارت می کردیم، ارادت ما نه تنها نسبت به آقا کم تر نمی شد که هر روز بیش تر می گردید.
کم ترین گرایشی به هوای نفس، شهرت، جاه پرستی و … در آن بزرگوار دیده نمی شد. آن مرحوم، به خاطر اجتناب از شهرت و … کتابهایش را تا زنده بود، چاپ نکرد.
19- مقیّد بهعبادات
آیت الله صافی گلپایگانی نقل میکنند:
آیت الله بروجردی بسیار مقید به عبادات بود، به گونه ای که تا سال آخر عمرشان، با آن کهولت سن، تمام ماه رمضان را روزه دار بودند و علاوه بر امامت جماعت ظهر و عصر، برنامه های عادی این ماه را انجام می دادند:
جلسه های استفتاء و …
آیت الله سید مصطفی خوانساری نقل کردند:
او، اهل تظاهر نبود. وقتی که به نماز می ایستاد ( مخصوصاً اگر تنها بود) حالش دگرگون می شد، به گونه ای که قادر به ادای کلمات نبود؛ از این روی، نمازش خیلی طول می کشید. مردی که در درس آنچنان بلیغ بود، ولی اینجا کند حرکت می کرد. با تأنی و حضور قلب نماز می گزارد.
مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری می گفت:
اگر درون گنبد مسجد اعظم را بنگرید، کاشی کاریهای داخل گنبد را ناقص می بینید. کاشیها تا پایین نیامده است. این داستان دارد بدین قرار:
روزی لرزاده، معمار مسجد اعظم، به من گفت: آیت الله از ادامه کاشی کاری جلوگیری کرده اند. شما ایشان را راضی کنید تا کاشی کاریها را تمام کنیم.
حیف است. گنبد ناقص می ماند. روزی من و آیت الله بروجردی، زیر همان گنبد نشسته بودیم. من از فرصت استفاده کرده گفتم:
آقا اجازه بدهید کاشیها را تا پایین بیاورند. این جوری ناقص می ماند. آن مرحوم گفت:
« این کاشیها خیلی زیبا و قشنگ است. نمازگزار را به خود متوجه می کند و از حضور در نماز باز می دارد. »
من در جواب عرض کردم: آقا! اولاً حرم مطهر حضرت رضا (ع)، هم دارای نقش و نگار است. علاوه بر این، چه فرقی بین این است که این کاشیها شاغل نمازگزار باشد یا فرش خوش باف و گرانبها؟
پس فرش خوب هم نباید در مسجد انداخته شود که شاغل نمازگزار است. دیگر آن که: کسی که بخواهد نماز بخواند، با این چیزها حواسش پرت نمی شود.
بعدها متوجه جواب خودم شدم که تکلیف ما با نمازگزار دوتاست. نمازگزار، نباید بگذارد حواسش پرت شود و توجه در نماز را مراعات کند. ما هم نباید زمینه اشتغال و حواس پرتی نمازگزار را فراهم کنیم.
20- توجه بهخودسازی
آیت الله صافی گلپایگانی می گویند:
ایشان برای کنترل خشم خود، نذر کرده بودند که: اگر بعد از این ناراحت شود، یک سال روزه بگیرد. اتفاقاً یک مورد هم عصبانی شده بودند؛ لذا تمام سال را، غیر از روزهایی که حرام بود، روزه گرفتند.
21- احترام بهقرآن و کتب حدیث
آیت الله مجتبی عراقی نقل می کنند:
ایشان احترام فوق العاده ای برای کتب، مخصوصاً کتب اخبار داشتند، مثلاً: مکرر اتفاق می افتاد که در جلسات استفتاء بعضی از اشخاص از خارج (علماء و وعاظ، معاریف و اساتید شهرستانها) می آمدند و روبروی ایشان در جایی که کتابها بود می نشستند، ایشان اول یک قدری اظهار ناراحتی می کردند که معلوم بود ناراحت است، بعد قدری شروع می کردند به اشاره کردن بلکه آن طرف، خودش بفهمد، مرحله سوم می فرمودند:
« آقا! پشت سر شما بسم الله الرحمن الرحیم است، کتابهای اخبار است، کتب فقه است. »
آن هم ناچار می شد برخیزد و یا به پایین برود و یا به بالا.
آیت الله صافی گلپایگانی نقل میکنند:
یکی از صفات بارز ایشان، احترام به قرآن بود.
یادم هست روزی از طرف یکی از سران کشورهای عربی، هیأتی خدمتشان رسیده بودند و قرآنی را به عنوان هدیه تقدیم آیت الله بروجردی می کنند.
در هنگام تقدیم قرآن، آن مرحوم، با کهولت سن و حال خاصی که داشتند، می ایستند و قرآن را تحویل می گیرند. سپس می نشینند و پیش از آن که با اعضای هیأت، صحبت بکنند، قرآن شریف را می گشایند و با صدای بلند، آیاتی را تلاوت می کنند.
آنگاه قرآن را در جای مناسبی می گذارند و تعارفات معمولی را با میهمانان انجام می دهند.
مرحوم میرزا حسن نوری می فرمودند:
آن بزرگوار، به کتب دینی و علمی، احترام بسیار قائل بودند. می فرمودند: در تمام عمرم، در اطاقی که کتب حدیث باشد، حتی دارای یک حدیث باشد، نخوابیده ام.
22- احترام به اهل بیتعلیهم السلام
آیت الله صافی گلپایگانی می گویند:
به امامان(ع) بسیار احترام می گذاشت و محبت داشت. یک روز در منزلشان مجلسی بود. در آن مجلس، شخصی با صدای بلند گفت: برای سلامتی امام زمان و آیت الله بروجردی، صلوات.
در همان حال، ایشان در حیاط قدم می زد. با شتاب و ناراحتی به طرف در بیرونی آمد و با عصا، محکم، به دَر زد، به طوری که آقایانی که در بیرون بودند، ترسیدند که نکند، جریانی اتفاق افتاده باشد.
چندین نفر به طرف دَرِ اندرونی رفتند که ببینند چه خبر است. آیت الله بروجردی گفتند:
« این که بود که اسم مرا در کنار نام مبارک امام زمان(ع) آورد. این مرد را بیرون کنید و دوباره به خانه راهش ندهید. »
شاه عربستان به ایران آمد و برای آیت الله بروجردی هدایایی فرستاد (البته ایشان جز قرآن و مقداری از پرده کعبه، مابقی را رد کردند) و در ضمن، درخواست ملاقات با ایشان را داشت، ولی آیت الله بروجردی پاسخ رد دادند. درباره علت این امر می فرمودند:
« این شخص اگر بیاید قم و به زیارت حضرت معصومه علیها السلام نرود، توهین به آن حضرت خواهد بود و من چنین امری را، به هیچ وجه تحمل نمی کنم. »
23- احترام بهحقوق مومنینو شاگردان
آیت الله مکارم می فرمودند:
حرمت و حق مؤمن تا آن حد عظمت دارد که امام صادق(ع) آن را با عظمت تر از کعبه می داند.
« المؤمن اعظم حرمة من الکعبه. »
آیت الله بروجردی با کمال دقت، مواظب بود کاری که حقی از حقوق دیگران را پایمال کند، از او سر نزند.
به عنوان نمونه، آن مرد بزرگ گاه در لابه لای بحثهایی که در درس می فرمود در برابر اشکالات بیجا کمی عصبانی می شد ( البته نه آنچنان عصبانیتی که او را در خلاف رضای خدا وارد کند ) ولی پس از درس، سخت از آن عصبانیت پشیمان می شدند، دنبال طرف می فرستادند و از او عذرخواهی می کردند. گاهی برای جلب محبت او کمکهای مالی نیز می کردند.
در میان دوستان این مزاح معروف شده بود که:
« عصبانیت آیت الله بروجردی مایه برکت است! »
گاه، به این هم قناعت نمی کردند، روز بعد، هنگامی که بر منبر تدریس می نشستند، در حضور جمع شاگردان، از آن فرد عذرخواهی می کردند. در حالی که می دانیم میان شاگردان و استادان این مسائل، معمول، نیست. استاد به منزله پدر، و شاگرد، همچون فرزند است و توبیخ و خشونت پدر برای فرزند گواراست.
آیت الله جعفر سبحانی در رابطه با احترام ایشان به دیگران از قول امام (ره) نقل میکنند:
« آقای بروجردی به منزل ما تشریف آورده بودند، خدمت ایشان پرتقال آوردیم. ایشان پرتقال را خوردند و هسته های آن را در دست خود نگه داشتند و کنار بشقاب نگذاشتند که مبادا کسی ببیند و بدش بیاید. »
مرحوم میرزا حسن نوری در این رابطه می گفتند:
در این چند سالی که این جانب، در خدمت ایشان بودم، هرگز وی را بدون عمامه یا قبا ندیدم. همیشه، به صورت دو زانو می نشست، هیچ گاه آن مرحوم را در حال نشستن، غیر از این حالت ندیده ام.
ایشان از دردپا، بسیار ناراحت بود. آقایان، پیشنهاد کردند؛ هنگام درس، که روی منبر قرار دارند، دو زانو ننشینند و پاها را روی پله پایین تر منبر قرار بدهند.
ایشان، با تعجب فرمود:
« چطور ممکن است این کار را انجام بدهم. آقایان نشسته اند. آقایان تشریف دارند. »
روی همین حساب، در منزل کرسی کوچکی گذاشته بودند که ایشان در حضور مراجعین، بتواند، پاهایش را دراز کند!
آیت الله محسنی ملایری می گویند:
ایشان، نسبت به شاگردان خود، احترام بلیغ داشتند. به عنوان نمونه: آقا موسی صدر به درس ایشان می آمدند و جوان نورسی بودند. به مجردی که ایشان اشکال می کردند، مرحوم آیت الله بروجردی می فرمودند:
« سکوت کنید تا ببینیم آقا چه می گویند. »
و یا نسبت به آقای فاضل و یا شیخ مهدی حائری و بعضی دیگر، برخی اعتراض می کردند؛ اما آقا نظر داشتند که این آقایان، امید آینده هستند؛ لذا باید مورد تعظیم و عظمت باشند.
آیت الله صافی گلپایگانی می گویند:
دیگر از خصوصیاتشان، ادب در برابر بزرگان و فقهاء بود. در هیچ مورد از درس ایشان، جسارت نسبت به فقیهی دیده نمی شد. وقتی هم در صدد رد قولی بودند، طوری آن قول را رد می کردند که فقط آنانی که مسلط بر اقوال بودند، می فهمیدند چه کسی را رد می کنند.
1. در مبحث صلات، به مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری اشکال داشتند. ابتدا شروع کردند به تجلیل از کتاب صلات ایشان و فرمودند:
« من تا کنون کتابی به این کم لفظی و پرمعنایی ندیده ام. »
آن گاه، اشکال خودشان را مطرح نمودند.
2. مرحوم حاج شیخ عباس قمی، درباره روایتی نظری داده بودند. عده ای از آیت الله بروجردی، از صحت و سقم این نظر سؤال کردند. ایشان ابتدا زحمات شیخ عباس قمی را مفصل بیان نمودند، آن گاه نظر خود را بیان کردند.
3. به هنگام اشکال بر نظری از نظرات شیخ طوسی(ره) در مقام اعتذار بر می آمدند و می فرمودند: مرحوم شیخ طوسی، با این همه تألیفاتی که داشته، مقدار وقتی که برای این موضوع صرف نموده، بسیار اندک بوده است؛ لذا این نظر را داده است.
24- تیزبینی ورعایت ادب
آیت الله سید موسی شبیری زنجانی نقل می کنند:
کسی نقل می کرد که یکی از تجار خیلی مهم که قسمت مهمی از پولی که صرف حوزه می شد و وجوهات را خودش می داد، یک بار وقتی پول می فرستد، بدون اینکه مبلغ را داخل پاکت بگذارد با حالتی که تقریباً بی احترامی محسوب می شود پول را برای آقای بروجردی می فرستد و به محض توجه، آقا رد می کند.
آقایانی که آنجا بودند از جمله امام اصرار می کنند که پول را رد نکنند و اشکال ندارد چرا که اگر قرار باشد هر پولی را این چنین رد کنید پس با چه پولی حوزه را باید بچرخانید و در ضمن بقیه آقایان مراجع، قبلاً به این شکل نبوده اند و در این موارد چشم پوشی می کرده اند و پول را رد نمی کردند، ولی در عین حال ایشان می فرمایند:
« پول را پس دهید. »
که نقل می کنند: آقای خمینی(ره) نامه ای می نویسد و اعتذار (عذرخواهی) می کند و پول را می فرستد، وقتی آن تاجر مطلب را می فهمد، ملتمساً به اصرار می آید و پول را تقدیم می کند.
آیت الله فاضل لنکرانی نقل می کنند:
معمول این بود که وقتی خدمت ایشان می رسیدیم، دست ایشان را می بوسیدیم، ولی گاهی اوقات مانع می شدند که دستشان را ببوسیم.
هرچند اصرار می کردیم فایده ای نداشت. گاهی اوقات نه تنها مانع نمی شدند بلکه دستشان را جلو هم می آوردند.
این مسأله برای من، تا مدتی سؤال انگیز بود که سرّ این کار چیست؟ تا اینکه به خاطر تکرر، سرّ قضیه را فهمیدم، معلوم شد آنگاه که ما خودمان، به اختیار خدمت ایشان می رسیم، مانع از دست بوسیدن ما نمی شود ولی آنگاه که ایشان ما را به خاطر کاری که دارند احضار می کنند، به هیچ وجه اجازه نمی دهند دستشان را ببوسیم، زیرا این را برخلاف ادب می دانستند که فردی را احضار کنند و بعد به او اجازه بدهند دستش را ببوسد. این دقت ایشان در رعایت ادب برای من بسیار اعجاب آور بود.
مورد دیگر را یکی از نزدیکان ایشان که با ما هم نسبتی داشت، برای من نقل کرد، ایشان فرمود:
روزی به همراه آیت الله بروجردی و فرزندشان، به منزل آقا می رفتیم، دم در که رسیدیم آقازاده ایشان، از من زودتر داخل منزل شد. آقا برگشت و با عصبانیت فریاد کشید:
« آیا نمی فهمی ایشان میهمان من هستند؟ چرا جلوتر از ایشان وارد منزل شدی؟ »
آیت الله محسنی ملایری می گوید:
ایشان هیچ گونه ترجیحی برای فرزندان خود، قائل نبودند گرچه تنقیص هم نمی کردند. روزی در خانه ایشان بودیم و آقا احمد (فرزندشان) پیش من نشسته بود. مجلس روضه خوانی بود. بعد از روضه خوانی، آقا به من فرمودند:
« شما که در آن جا نشسته بودید، چرا احمد را ادب نکردید؟ داشت تبسم می کرد. آیا در روضه فاطمه زهرا سلام الله علیها نباید حفظ ادب کرد؟ »
25- توجه بهحدود احترامات
آیت الله مرتضوی لنگرودی نقل می کنند:
ما، بعد از درس آیت الله العظمی استاد الاعظم آقای بروجردی که تمام می شد، پشت سر ایشان با بقیه آقایان حرکت می کردیم، چون دنبال یک عالم حرکت کردن خودش عبادت است و ثواب دارد و ما ایشان را تا سر خیابان که سوار درشکه شود و یا در این اواخر سوار تاکسی می شدند مشایعت می کردیم و ایشان به طرف منزل حرکت می کردند.
روزی اتفاق عجیبی افتاد، همین طور که پشت سر ایشان با بقیه رفقا در حرکت بودیم، یک مرتبه دیدم مردم همه به پشت سر، عقب می آیند و هر کس شخص جلوئی خودش را می گیرد تا زمین نخورد که ما را هم آقایان دیگر گرفتند.
پرسیدیم چه خبر است؟! یکی از مردم در بین راه برای بوسیدن پای آقا روی پای ایشان افتاده است، که آقا با عصبانیت فرموده بودند:
« من به آن مقام نرسیده ام که کسی پای مرا ببوسد، پای معصوم را باید بوسید، نه پای مرا، چرا می بوسید؟! آخر باید بین امام و مأموم، معصوم و غیر معصوم فرق باشد، تو که پای مرا می بوسی اگر امام معصوم و امام زمان علیه السلام را ببینی چه می کنی؟ »
و همین طور از ناراحتی تا منزل رنگشان سرخ شده بود و این قدر مواظب بود که حدود معلوم شوند، مرز یک بزرگ با بزرگ دیگر معلوم باشد و می گفت:
« حد ما این است که دست ما را ببوسند و باقی احترامات، مال آقا امام زمان ( روحی له الفداء) است. »
26- علاقمندبه تربیت
آیت الله مکارم شیرازی نقل می کنند:
مرحوم آیت الله بروجردی، عشق عجیبی به تربیت شاگردان داشت. با انواع وسائل و تشویقهای مادی و معنوی، آنان را در جهت پرورش و سوق به سوی کمال تشویق می کرد. و نشان می داد که برای علم و فضیلت، ارزش خاصی قائل است.
گاه یک طلبه کوچک را به خاطر یک کار قابل ملاحظه علمی، چنان تشویقی می کرد که در خور یک عالم بزرگ بود.
نسبت به مسائل اخلاقی، توجه کامل داشت. برای اصلاح حال طلاب، خیلی می کوشید. برخی از روزهای چهارشنبه و آغاز تعطیلات، طلاب را نصیحت می کرد و این نصایح، خیلی مؤثر واقع می شد.
می فرمود:
« ای کاش کسی مثل میرزا علی آقا شیرازی، در قم می بود و طلاب را موعظه می کرد. »
البته گاهی از وی دعوت می کرد که به قم بیایند و طلاب را نصیحت کنند.
با این که حاج میرزا علی آقای شیرازی، در اصفهان شاگردش بوده است، ولی خیلی به وی احترام می کرد.
27- تواضعدر برابر علماء
مرحوم میرزا حسن نوری می گفتند:
در کتاب: « مردان علم در میدان علم و عمل »، نوشته شده است:
مردم تبریز، برای آیت الله العظمی بروجردی، نامه نوشتند و از ایشان، تقاضای رساله کردند. آن مرحوم، در پاسخ فرموده بودند:
« تا پرچم اسلام، به دست آیت الله میرزا ابوالحسن اصفهانی است، من اقدامی نمی کنم. »
و همچنین :
هنگامی که آیت الله بروجردی، از نجف برگشتند، مأموران به دستور رضاخان، آن مرحوم را [ به خاطر فعالیتهای ضد رژیم و جلسات متعدد با علمای نجف، درباره چگونگی مقابله با حرکتهای ضد اسلامی رضاخان ] در مرز قصرشیرین، دستگیر و به تهران منتقل کردند. در تهران بازداشت بودند که پس از یکی دو روز، رضاخان به دیدن ایشان آمده و عذرخواهی کرده بود از چنین پیش آمدی.
سپس گفته بود:
ما به شما توجه داریم و پس از این به جای حاج شیخ عبدالکریم، به شما مراجعه خواهیم کرد!
مرحوم آیت الله بروجردی، ضمن پاسخ رد به این سخن، فرموده بودند:
« شما با ایشان تماس بگیرید و من هم اگر کار داشتم، از طریق آن جناب، با شما تماس می گیرم. »
در این خصوص آیت الله محمد فاضل لنکرانی می گویند:
آیت الله بروجردی، نسبت به مقام، بسیار بی توجه بودند. می فرمودند:
« من برای رسیدن به مقام مرجعیت، یک قدم هم برنداشته ام. »
ایشان، با تمام لیاقت و صلاحیتی که داشت، تا وقتی که آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی، زنده بود، چون زعامت مسلمین به دست ایشان بود، در برابر آن بزرگوار، خضوع داشتند و حتی سهم امام را هم برای ایشان می فرستادند.
28- تواضع و توجه بهعیوب خویش
حجت الاسلام سید محمد صادق طباطبائی نقل میکنند:
دائیم آقای عباس معتمدی نقل می کردند که: در رمضان سال 1318 هـ ش در بروجرد طبق روال معمول و همیشگی که آیت الله بروجردی در ماههای مبارک رمضان منبر می رفتند و خصوصاً در شبهای احیاء، یکی از شبهای احیاء بود که مسجد مملو از جمعیت و منتظر ورود آقا بودند که بعد از مدتی با ذکر صلواتی از طرف مردم، دیدم که آقا تشریف آوردند و شخصی بود به نام آقای سوفی که در مجالس مداحی می کردند، ایشان شروع به مداحی می کردند، به محض ورود آقای بروجردی اشعاری در مورد علم و علماء خواندند تا اینکه آقا به منبر رسیدند .
مردم همه قیام کرده بودند و آیت الله بروجردی روی منبر نشستند و آقای سوفی داشت مداحی می کرد تا اینکه به اشعاری در مدح خود آیت الله بروجردی رسید، که آقا در این موقع مانند کسی که در حالت شنیدن مصیبت باشند دست را روی صورت گرفتند و بعد از تمام شدن مداحی برخلاف همیشه که آقا با خطبه ای شروع به صحبت می کردند، بدون مقدمه و خطبه فرمودند:
مگر من به آقایان چه کرده ام که به من توهین می کنید ( همهمه ای بین حضار به وجود آمد و متعجب از این که چه کسی به ایشان توهین کرده است!
آیا در بین راه کسی آقا را اذیت کرده؟! ) آقا با اشاره دست مردم را ساکت کردند و اضافه فرمودند: مطالبی را آقا (مداح) به من نسبت دادند که یا من واجدم یا فاقد، اگر فاقد باشم اتصاف شخصی به وصفی که فاقد است عین اهانت است و اگر احیاناً واجد باشم بنده هر کس که باشد بجز ذوات ائمه معصومین علیهم السلام در پیشگاه خداوند مقصر است، شما کجا دیده اید که از شخص مقصر تعریف کنند؟
مِن بعد شاهد چنین مطالبی نباشم.
جلسه منقلب شد و بدون هیچ گونه مطلب دیگری همگی ناله و ضجه می زدند و گریه می کردند.
آیت الله اشتهاردی نقل می کنند:
روزی در اثنای درس، با حال گریه فرمودند:
« هر کس درس می خواند که مثل من شود، سفیه{دیوانه} است؛ سفیه است! »
آیت الله شیخ مرتضی حائری می فرمودند:
آقای بروجردی وقتی در نماز سرش را از سجده برمی دارد، زبان حالشان این است که:
« خدایا! معذرت می خواهم، بیشتر از این از عهده ام ساخته نیست. »
مکرر و مکرر آیت الله بروجردی می فرمودند:
« خدا شاهد و گواه است که من برای این مقام (مرجعیت) یک قدم برنداشتم. »
می فرمودند:« حالا که آمده است ناچارم که حفظش کنم. »
آیت الله سید موسی شبیری زنجانی نقل می کنند:
کسی از تبریز برای مرحوم آقای بروجردی نامه می نویسد که مفاد نامه به این صورت است:
تاکنون از آقا سید ابوالحسن اصفهانی تقلید کرده ام و چون ایشان از نظر سنی سنشان بالا رفته و در نتیجه ذهن در صحت نیستند، من نمی توانم از جهت علمی از ایشان تقلید کنم و همچنین ایشان اصحابی دارند که کارهای غیر شایسته انجام می دهند که در نتیجه از جهت عملی هم نمی توانم از ایشان تقلید کنم و از شما می خواهم رساله ای بنویسید.
آقای بروجردی می فرمودند:
« من نامه ای در جواب آن نوشتم به این صورت که:
این جور چیزی، از تسهیلات شیطان است و هیچ وجه شرعی برای شما بر عدم تقلید از ایشان وجود ندارد و تا مادامی که قطع پیدا نکنید که شخصی از نظر ذهنی نمی تواند کار کند، این مطلب را نمی توان نسبت داد و همچنین از نظر عملی، که ما کارهای مردم عادی را باید توجه کنیم تا چه رسد به اصحاب یک مرجع تقلید، و در هر صورت عَلَم اسلام به دوش ایشان است و من رساله نمی نویسم. »
بعد آن شخص سؤال و جواب را خدمت آقا سید ابوالحسن اصفهانی می فرستند، که معلوم می شود مطالب نامه برای امتحان بوده است.
آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی می فرمایند:
ایشان شخصیتی است که مقید به تمام مسائل است.
29- اجتناب ازتملق و تظاهر
آیت الله صافی گلپایگانی نقل می کنند:
ایشان اگر درباره کسی سخن می گفت، هیچ گاه افراط و تفریط نمی کرد. هم خودش تملق نمی کرد و هم از تملق دیگران خوشش نمی آمد.
به عنوان مثال: آقایی که فرد ملایی بود و در تعبیر خواب هم وارد، گفت: کسی خواب دیده است:
« تمام صفحات قرآن از بین رفته است و تنها یک صفحه مانده است. »
من تعبیر کرده ام:
« آن صفحه باقی مانده جناب عالی هستید! »
مرحوم آیت الله بروجردی، بسیار نارحت شدند، به طوری که با آن آقا دعوا کردند و فرمودند: « چرا این حرفها را می زنید. »
یا شاعری درباره امیرالمؤمنین(ع) شعری گفته بود و چند بیتی هم درباره آیت الله بروجردی سروده بود.
سروده اش را آورده بود خدمت ایشان. روش آیت الله بروجردی این بود که: به شاعرانی که برای ائمه(ع) شعر می گفتند صله می دادند.
این آقا شعرش را که خواند، آیت الله بروجردی، به او صله ندادند. با این که برای امیرالمؤمنین(ع) شعر خوبی گفته بود. چند بار، خدمتشان عرض کردم: ایشان شعر خوبی گفته اند.
آقا با عصبانیت، فرمود:
« این دروغها چیست که درباره من گفته است. کجا من گفتم اینها را بگوید. »
عرض کردم: شما فقط برای شعر امیرالمؤمنین(ع) صله بدهید، چون انصافاً شعر خوبی است.
خلاصه با زحمت زیاد، ایشان را قانع کردیم که به این آقا هم صله ای بدهند.
خیلی در این امور دقت داشتند که تعبیرها، هیچ وقت، خلاف واقع نباشد.
یادم هست: یک وقتی من و آقای اخوی، به همراه ایشان، در داخل حیاط نشسته بودیم. خدمتکار آمد گفت: عده ای از مردم آمده اند خدمت شما برسند.
آقا فرمودند: « من حال ندارم خسته ام. »
عرض کردم: بروند بگویند: آقا مسرور شدند و سلام رساندند. ولی الآن نمی توانند بیایند.
آقا فرمود: « مسرور نشدم که بگویند مسرور شدم! »
ایشان اهل تظاهر و خودپسندی نبود.
شخصی تقویمی چاپ می کند و عکس آن بزرگوار را روی جلد آن به چاپ می رساند. این شخص برای کاری خدمت آیت الله می رسد. گویا تقویم را به گونه ای در دست می گیرد یا صورتی پیش می آید که ایشان متوجه چاپ عکس خود، در تقویم می شوند. در این هنگام به آن شخص می فرمایند:
« خیال می کنی می توانی با این کارها مرا بازی بدهی، خیر این طور نیست. »
آیت الله جعفر سبحانی نقل می کنند:
از خصوصیات اخلاقی ایشان این بود که: تظاهر به تقدس نمی کرد. یک بار ندیدم ایشان در جلسه ای بنشیند و تسبیح در دست بگیرد و ذکر بگوید.
البته مقصود این نیست که: هر کس تسبیح در دست می گیرد و ذکر می گوید تظاهر به مقدسی می کند؛ زیرا ممکن است، خالصانه باشد.
30- دوری ازشهرت طلبی
آیت الله صافی گلپایگانی می گویند:
از آن روی که آیت الله بروجردی اهل تظاهر نبود، کارها و خدمات ایشان، مخصوصاً فعالیتها و اقدامات سیاسی و اجتماعی ایشان، معرفی نمی گشت و خود از آن ممانعت می کرد. شاید برخی از حوادث سیاسی که در آن زمان اتفاق افتاده و ایشان در آنها نقشی داشته و اکنون مقداری مبهم هستند به همین خاطر باشد.
31- محتاطو دقیق
آیت الله صافی گلپایگانی می گویند:
ایشان در فتوا دادن نیز، محتاط بودند. یادم هست: یک خانواده ای در هواپیما از بین رفته بودند و تقدیم و تأخر فوت آنان معلوم نبود.
برای ارث و میراث اینان سؤال شده بود که چگونه است؟ در میراث غرقا و مهدوم علیهم، حکم روشن است. حال آیا این جا هم مثل آن جاست یا نه؟ به من فرمودند که: روایات باب را برای ایشان بخوانم. پس از آن که خواندم و بررسی شد، عرض کردم:
آقا! حکم این افراد روشن است. اینان ملحق به همان غرقا و مهدوم علیهم می باشند.
به من فرمودند: « چرا تسرع در فتوا دادن می کنید؟ »
نظرشان این بود که: با جزم فتوا ندهید، بلکه جنبه های احتیاط را مراعات کنید.
32- شهامتو شجاعت
مرحوم میرزا حسن نوری نقل می کردند:
آقای خزعلی را در رفسنجان دستگیر کرده بودند؛ زیرا ایشان روی منبر گفته بود:
سلطنت، در برابر قدرت آیت الله بروجردی، مانند انگشتر، در دست ایشان است؛ از این روی هرگاه اراده کند آن را از انگشت خود درمی آورد و دور می اندازد! این منبر، باعث شده بود که آقای خزعلی را دستگیر کنند.
خبر به آیت الله بروجردی، رسید. ایشان برخی از سران دولت را احضار کرد و نسبت به دستگیر خزعلی اعتراض نمود.
این اعتراض، باعث شد که فردای آن روز، ایشان آزاد شدند. آمد قم و خدمت آیت الله بروجردی رسید.
آیت الله بروجردی، جریان را پرسیده بود. در همان جلسه معلوم شده بود که آقای خزعلی را بعد از اولین منبر، دستگیر کرده اند، در حالی که ایشان سه روز منبر، وعده داشته است؛ از این روی، آیت الله بروجردی، به ایشان فرمودند:
« به رفسنجان برگردید و به وعده خود عمل کنید و دو روز دیگر را هم منبر بروید! »
سید جواد علوی می گوید:
آیت الله بروجردی فرموده بودند:
« من شنیده بودم که قیافه رضاخان، بخصوص چشمهای او بسیار رعب آور است. (این مطلب در آن روزگار معروف بود) در طی ملاقات با من، با آن که تهدید زیاد می کرد؛ ولی من هیچ رعبی از او در خود احساس نکردم. »
ایشان باز فرموده بودند:
« در ملاقات احساس می کردم که او تحت تأثیر من قرار گرفته است. من از این فرصت استفاده نموده، مطالب زیادی را در مقام نصیحت و بر حذر داشتن او از آنچه که می گذشت یا در شرف انجام بود، به او اظهار نمودم.
به او گفتم فاصله خود را با روحانیت زیاد نکند و به نصایح و هشدارهای آنان، که صرفاً در مقام دلسوزی به حال مردم و تحفظ بر مبانی دین است، توجه کند. »
33- قدرشناس
مرحوم میرزا حسن نوری می گفتند:
آیت الله بروجردی، بسیار قدرشناس و مشوق بودند. در یکی از روزها که پاکنویس و تنظیم مطالب را خدمتشان ارائه کردم، وقتی نوشته ها را دیدند، بسیار خوشحال شدند و بنده را دعا کردند و افزودند:
« شما هم در ثواب این نوشته ها شریک هستید. »
پس برای تشویق بنده و قدردانی از زحمات، دستور دادند قبای برک، که مال خودشان بود، به من بدهند.
خادم مقداری دیر کرد. آقا صدا زد: مگر نگفتم قبا را بیاورید؟ قبا را آوردند و تحویل من دادند. پسر بزرگ ایشان، به من گفت: فردا که آمدید، این قبا را بپوشید که آقا قبا را بر تن شما ببیند، خوشحال می شود.
فردای آن روز، قبا را پوشیدم. هنگامی که وارد اطاق شدم، آیت الله بروجردی، قبا را بر تن من دیدند، لبخند زدند!
34- اعتنابه بی اعتنا
آیت الله سید موسی شبیری زنجانی نقل می کنند:
زمانی که بر اثر خرجهایی که آقای بروجردی در موارد گوناگون کرده بودند و مقروض شده بودند حتی نسبت به نانوایی، دیگر نانوایی هم قرض نمی داده است و آقای بروجردی در مضیقه بودند .
در آن موقع یکی از آقایان می خواهد مقداری پول توسط یکی از بزرگان به آقای بروجردی بدهد، که در نتیجه خدمت یکی از آقایان معروف می رسد و می گوید این پول را خدمت آقای بروجردی برسانید، وقتی آن شخص می فهمد باید خدمت آقای بروجردی برود امتناع می کند و نمی پذیرد با آنکه در آن موقع آقای بروجردی احتیاج زیادی به آن پول داشته است، به هر حال یکی دیگر از آقایان مبلغ را خدمت آقای بروجردی می برد و قضیه را می گوید که به خاطر احترام به شما فلانی می خواسته است پول را فلان آقا بیاورد ولی ایشان قبول نکرده است.
آقای بروجردی می فرمایند:
از آن آقایی که پول را فرستاده است تشکر کنید و هر وقت آن آقا (فردی که از آوردن پول امتناع کرده بود) به پول احتیاج داشت به بنده بگوئید پرداخت کنم ولکن به ایشان نگوئید که بنده این کار را کرده ام و یا این کار را می کنم. چون قرضهای آن شخص را بعضاً آقای بروجردی می دادند و آن شخص فکر می کردند این کار را یکی از نزدیکان خود ایشان انجام می دهد و نمی دانست که از طرف آقای بروجردی است.
35- توجهبه بیت المال
آیت الله فاضل لنکرانی نقل می کنند:
گاه می شد، طلبه ای می آمد خدمت ایشان و اظهار می داشت: یک دوره کتاب نیاز دارم. می فرمودند:« پولش چقدر می شود؟ »
طلبه می گفت: مثلاً هزار تومان. فوراً پرداخت می کردند. اما وقتی برای خودشان می خواستند کتابی بخرند، مدتی چک و چانه می زدند تا به قیمت کمتری بخرند، به خاطر اینکه مخارج شخصی را از پول خودشان تهیه می کردند و آن هم محدود بود، از این رو، در مضیقه بودند.
آیت الله محسنی ملایری می فرمودند:
در بیرونی آیت الله بروجردی، هیچ وقت ایشان دستور نمی دادند که چای بیاورند ( چای بود؛ اما ایشان دستور نمی دادند )؛ اما در اندرون، دستور می دادند که چای بیاورند. این، به واسطه آن بود که مخارج اندرون، از پول شخصی شان بود و نه از بیت المال.
ایشان، کیسه حنایی داشت که پولهای شخصی در آن قرار داشت و جدای از پولهای بیت المال بود.
……………………………………………………………………………………
منبع: پایگاه اطلاع رسانی سر دو راهی ( جهنم و بهشت).