گفتگو با سید مصطفی محقق داماد درباره سنت فقهی آیت الله بروجردی /تأملی بر آثار و دقتی در احوال آیت الله بروجردی، می رساند كه كلید واژه سنت فقهی و چارچوب فكری ایشان «تقریب مذاهب» است.
[گفت و گو با سید مصطفی محقق داماد درباره سنت فقهی آیت الله بروجردی /تأملی بر آثار و دقتی در احوال آیت الله بروجردی، می رساند كه كلید واژه سنت فقهی و چارچوب فكری ایشان «تقریب مذاهب» است و از این رو در گفت و گو با سید مصطفی محقق داماد و در بررسی امتیازات و ویژگی های «جامع احادیث الشیعه» گرفته تا اصول و ابداعات فقهی آیت الله، خط ثابت اندیشه تقریب را پی گرفتیم و رئیس گروه علوم و معارف اسلامی فرهنگستان علوم نیز با توضیحات مبسوط خود، وجوه متعددی از این اندیشه را تبیین كرد. در پایان هم نكات و توجهاتی در خصوص علل و دلایل انزوای سنت فكری و عملی آیت الله بروجردی در حوزه ها می آید.]
اگر قرار باشد از سنت فقهی آیت الله بروجردی شروع كنیم، می توان از شاخصه ها و فصل ممیز های متعددی سخن گفت كه در سنت های فقهی پیش از ایشان یا رایج نبود، از جمله توجه خاص ایشان به فقه اهل سنت، تا جایی كه آگاهی از فتاوای اهل سنت در عصر امامان معصوم را از لوازم فقاهت می دانستند و حتی معتقد بودند فقه شیعه، حاشیه ای بر فقه اهل سنت است. سؤال اینجاست آیا این نوع اظهارات، بالواقع باورهای فقهی ایشان بود یا صرفاً تاكتیكی برای تقریب مذاهب بود، چون قطعاً واقفید كه ایشان تلاش زیادی برای تقریب مذاهب داشتند و می توان این گمانه را مطرح كرد كه تأكید به فقه اهل سنت هم در این راستا بود.
اگر به آثار اینجانب مراجعه شود این نكته روشن می شود كه مكاتب گوناگونی در حوزه های مختلف وجود داشته كه می توان از مكتب نجف، مكتب سامرا، مكتب قم و مكتب مشهد نام برد كه هر یك دارای ویژگی های مختلفی است.
در برخی از كتب از مكتب اصفهان هم نام برده اند كه اتفاقاً جوانی آیت الله بروجردی و شكل گیری اندیشه تقریب مذاهب را هم به آن دوران شان نسبت می دهند.
بله، دوران جوانی مرحوم آیت الله بروجردی در اصفهان سپری شد و بعد هم به نجف رفتند و طبیعی است از تفكرات رایج حوزه های مختلف، حتی حوزه اصفهان نیز بهره برده باشند. اساساً این نوع تقسیم بندی مكاتب این حسن را دارد كه ما را با دوره های فكری فقها نیز آشنا می سازد. به همین دلیل این مدل تقسیم بندی كه در آثار چند سال پیش من آمده است، مورد توجه سایر محققان و پژوهشگران قرار گرفت، به نحوی كه اكثر تحقیقات این حوزه ها، از آن زمان تا كنون با تقسیم بندی مكاتب فقهی یاد شده انجام می شود، لذا در این گفت و گو نیز من بر اساس تفكیك مكاتب پیش می روم. از این منظر برای شناخت بیشتر آیت الله بروجردی، باید مكتب قم را خوب شناخت، مكتبی كه با تأسیس حوزه علمیه قم شكل گرفت و توسط مراجع بزرگی چون آیت الله بروجردی، اوج گرفت كه هنوز هم شاگردان این مكتب به فعالیت خود ادامه می دهند و مبتنی بر این مكتب فقاهت می كنند. من به تفصیل در این باره در كتاب «تحولات اجتهاد شیعی، در قرن معاصر، حوزه ها، مكتب ها و روش ها» توضیح داده ام و به همین دلیل در اینجا بیش از این نمی گویم و ترجیح می دهم برای تبیین سنت فقهی آیت الله بروجردی و پاسخ به سؤال شما، توجه تان را به نكاتی جلب كنم كه در مقدمه كتاب «جامع احادیث شیعه» آمده است. كتابی كه با زحمات فراوان ایشان جمع آوری شد و می توان مستقلا درباره این كتاب هم صحبت كرد نكته نخست اینكه آیت الله بروجردی در مقدمه كتاب مدعی اند كه فقه شیعی از زمان صادقین (علیهم السلام) شروع نشده است. چون باور رایج این است كه فقاهت شیعی از قرن دوم آغاز شده است.
مگر غیر از این است؟ آیا اختلافات فقه شیعه و فقه سنی از زمان صادقین (علیهم السلام) كه همان قرن دوم می شود، نیست؟ مذاهب اهل سنت و همچنین فقه شیعه مولود این دوران اند.
اولاً: این گونه نبود كه پیش از امام صادق (ع) هیچ اختلاف فقهی ای در میان نباشد. برخی از این اختلافات را من در كتاب هایم آورده ام. حتی در زمان حیات رسول الله (ص) نیز اختلاف پیش می آمد و مثلاً درباره نماز در سفر، دچار اختلاف نظر می شدند و می آمدند از ایشان می پرسیدند. بعد از رحلت پیامبر این وضعیت تشدید شد و هر یك از اصحاب برای خود اجتهاد می كرد و حكم می داد. روایات متعددی داریم كه مثلا داشتند حدی را جاری می كردند و امیر المؤمنین (ع) می آمدند و می گفتند این حد نباید جاری شود. لذا من نمی پذیرم كه همه اختلافات فقهی مربوط به قرن دو به بعد است به هر حال خلفای راشدین یك برداشت از حرف های پیامبر داشتند و علی (ع) برداشتی دیگر كه البته در خیلی از موارد آنها، به خصوص خلیفه دوم به رأی امام علی (ع) احترام می گذاشتند و او را افقه زمان خود می دانستند. ثانیاً: پایه گزاری مكتب فقاهت مربوط به زمان صادقین (علیهم السلام) است، اما از جهتی دیگر آیت الله بروجردی طبق اسناد و روایاتی كه در مقدمه «جامع احادیث شیعه» آورده، مدعی است تدوین فقه شیعی از زمان حیات پیامبر اكرم (ص) آغاز و در كتابی جمع آوری شده است.
چیزی از این كتاب فقهی باقی مانده است؟
خیر، این كتاب در میان خاندان رسالت و ائمه هدی (علیهم السلام) بوده و از ابتدا در دسترس همگان نبوده و در حال حاضر نیز نزد حضرت بقیه الله (عج) محفوظ است. در بسیاری موارد، امامان معصوم به آن كتاب مراجعه می كردند یا در پاسخ به برخی اصحاب و شاگردان، اظهار می داشتند كه پاسخ این سؤال در آن كتاب آمده است. مثلاً امام باقر (ع) در برابر سؤال و روایتی در خصوص ارث فرموده بودند: هكذا كانت فی كتاب رسول الله بخط جدی علی. در ادامه مقدمه «جامع احادیث شیعه» و در دومین نكته مرحوم آیت الله بروجردی معتقد بودند، فقه از همان ابتدا بر خلاف تصور عده ای از علما به صورت سماع نبوده و به نقل حدیث از معصومین خلاصه نمی شد. امامان شیعه از یاران و شاگردان خود تنها نقل حدیث و روایت طلب نمی كردند و آنها را به تحقیق و تعقل نیز فرا می خواندند و بر این اساس استنباط بر اساس آیات و سنت بسیار توصیه شده است. به همین دلیل مرحوم بروجردی اعتقاد داشتند شاگردان بارزی در این دوران تربیت شدند كه با توجه به روش های محكم و كارآمدی كه از امامان معصوم آموخته بودند، تفقه می كردند و تنها ناقل حدیث نبودند، حتی بنا به اعتراف بسیاری از منابع این شاگردان در سایر علوم همچون علوم ریاضی، شیمی و نجوم نیز ورود پیدا كرده بودند و معنای واقعی تفقه را دریافته بودند. معنایی كه در قرآن در سوره برائت آمده «فلولا نفر من كل فرقه منهم طائفه لیتفقوا فی الدین ولینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون» مشخص است در این جا تفقه به معنای حفظ چند حدیث و روایت نیست و مراد عالم بودن و فكر كردن است. سیره امامان شیعه نیز همین بود. به عنوان نمونه وقتی عبدالاعلی مولی آل سام از امام صادق (ع) می پرسد تكلیف مسح پای من چه می شود، وقتی كه من زمین خورده ام و ناخن پایم شكسته و مرهم گذاشته ام؟ امام در پاسخ می فرمایند برای چه از من می پرسی؟ خودت تفقه كن. او پرسید چگونه تفقه كنم؟ امام گفتند: رجوع كن به قرآن یعرف هذا وامثاله من كتاب الله عبدالاعلی باز پرسیده بود در كجای قرآن چنین حكمی هست؟ امام صادق هم خاطر نشان كرده بودند كه در آیه آخر سوره حج كه می گوید: «وما جعل علیكم فی الدین من حرج» از خود این آیه استنباط كن حكم خودت را، مرحوم آیت الله بروجردی هم تأكید می كنند، تفقه و تفكر در دین در همان دوران حضور، رایج بود و مربوط به بعد از قرون دوم و سوم هجری نیست. با این مقدمه نسبتاً طولانی می توانیم برگردیم به سؤال نخست شما: در طول تاریخ فقه شیعه، ما چند فقیه بزرگ داریم كه هر كدامشان «نقطه عطف» به حساب می آیند و پایه گذار یك سنت جدید هستند. شیخ طوسی و علامه حلی از جمله این فقهایی اند و نقش تحول آفرینی دارند. این دوفقیه بزرگ صاحب ویژگی قابل توجهی بودند كه می توان آیت الله بروجردی را راهروی واقعی آنان تلقی كرد.
ولی می گویند كتاب «جامع احادیث شیعه» متأثر كتاب «وافی» و «وسائل الشیعه» شیخ حر عاملی است؟
آنچه شما می گویید مربوط به روش شناسی كتاب است و آنچه من گفتم مربوط به عقبه و ریشه های فكری آیت الله بروجردی است و آن اینكه همه این بزرگواران نامبرده، تخصص و آشنایی با مكتب های فقهی معاصرشان (غیر شیعه) داشتند. شیخ طوسی كتابی در همین زمینه دارند با عنوان «الخلاف» و توسعه یافته آن، كتابهای «نهج الحق» و «تذكره الفقها» به كوشش علامه حلی است، كه به نوعی فقه مقارن است.
من هم به مناسبت مطرح شدن فقه مقارن، سؤال نخست را طور دیگری بیان می كنم. عدم استقبال از فقه مقارن در حوزه ها به دشواری آن باز می گردد یا به آن اعتقادی نداشته و ندارند.
طبیعتاً فقه مقارن، كار دشواری است و هر كسی نمی تواند دست به مقایسه و تطبیق بزند در سایر علوم نیز چنین است. ما چه كسی را یك حقوقدان برجسته و مبرز می دانیم؟ حقوقدانی كه علاوه بر آشنایی با حقوق و قوانین كشور خود، بتواند آنها را در مقایسه با سایر نظام های حقوقی و مكاتب قضایی بررسی كند. همان طور كه حقوق مقایسه ای و حقوق تطبیقی كار هر حقوق دانی نیست، فقه مقارن نیز كار هر فقیهی نیست. بین شیخ طوسی و علامه حلی نیز فقط علامه حلی موفق شده سایر نظرات را نقد كند و شیخ طوسی در «الخلاف» فقه سایر مذاهب را تنها نقل كرده است. به این منظور فقیه باید در یك موضوع علاوه بر وقوف با فقه شیعی، نظر فقه شافعی، حنبلی، حنفی، و مالكی را نیز به خوبی بداند. آقای بروجردی از چنین قدرتی برخوردار بودند و وقتی می خواستند در موردی نظر فقه امامی را بگویند، ابتدا فقه سایر مذاهب را نقد می كردند. از این رو بود كه فقه مقارن موجب رقاء فكری ایشان شده بود. خودشان هم معتقد بودند كسی كه فقه مقارن را بداند و آشنایی لازم به مكاتب فقهی دیگر داشته باشد، می تواند برداشت و استنباط جامع تری از آیات و روایات داشته باشد. چون خیلی از سؤال كنندگان از ائمه با توجه به اقلیت شیعه در آن زمان، از سایر مذاهب بودند ضمن آن كه خیلی از مناصب حكومتی مانند مقام قضاوت در اختیار فقهای دیگر مذاهب بود و به همین دلیل مردم یا حتی همان قضات در خیلی از رأی ها و احكام سراغ امامان شیعه می آمدند و از درستی و نادرستی رأی می پرسیدند به همین دلیل همان طور كه گفتید آیت الله بروجردی معتقد بودند آگاهی از فتاوای اهل سنت در عصر امامان معصوم را ازلوازم فقاهت است. اما در روش فقاهتی ایشان یك نكته بیش از بقیه نظر مرا جلب كرده است كه اگر دیگران هم گفتند به این نظر عنایت داشتند و آن اینكه مرحوم آیت الله بروجردی در طرح هر مسأله، ابتدا تاریخچه آن مسأله را نیز مطرح می كردند و بیان می داشتند كه اولین بار چه كسی، چرا و به چه نحوی آن را مطرح كرده است. این روش منحصر به فرد است. نه در نجف نظیر دارد و نه در خود قم. مثلاً آثار مرحوم آیت الله حجت یا آثار جد ما آقا شیخ عبدالكریم منتشر شده است و شما چنین روشی را نمی بینید. ولی آیت الله بروجردی تأكید به تاریخچه مباحث داشتند. مثلا وقتی ایشان بحث طلب و اراده را كه شروع می كنند، ابتدا كلام نفسی را مطرح و تاریخچه همین موضوع را در مكاتب و مذاهب مختلف بیان می كنند. یا در بحث تخطئه و تصویب كه یك بحث اصولی است، زیباترین بیان، متعلق به آیت الله بروجردی است كه پیشینه طرح این بحث، شیوه ارائه اهل سنت و چرایی طرح آن، به تفصیل آمده است. نقل تاریخ مسأله، اهمیت قابل توجهی دارد و در فهم فقهی فقیه مؤثر است. من این امتیاز را خودم وقتی درك كردم، كه در كلاس های فلسفه استاد شهید مرتضی مطهری شركت می كردم. ایشان متأثر از استاد خود، آیت الله بروجردی، در مباحث فلسفی هم به تاریخ بحث تأكید ویژه ای داشتند و در چند جلسه، تنها نقل تاریخی مسأله را تدریس می كردند. به خاطر دارم وقتی مرحوم آقای مطهری می خواستند اصالت وجود را تدریس كنند، از تاریخچه آن می گفتند و این كه اولین بار این بحث چگونه مطرح شد، چگونه معنا شد و چه كسانی به آن پرداختند و مباحثی از این دست. به عبارتی یك تاریخ فلسفه می گفتند الان هم برخی تاریخ فلسفه می نویسند، اما فی الواقع تاریخ فلاسفه است نه تاریخ سیر افكار فلسفی. آقای بروجردی هم در حقیقت وقتی فقه می گفت، تاریخ فقه را هم می گفت. به همین دلیل فقه زمان ایشان و با اتكا به این روش، تحول و پیشرفت چشمگیری داشت و از درجا زدن خارج شد. این روش در دیگر شاگردان ایشان به یادگار مانده است و در تقریرات شاگردان هم این نكته مشهود است.
چند تقریر از درس های آیت الله بروجردی وجود دارد؟
مهم ترین تقریرها، عبارتند از: تقریر آیت الله فاضل لنكرانی در بحث صلاه، تقریر آقا شیخ علی پناه اجتهاردی در بحث ضمانات، تقریر آیت الله منتظری از درس های اصول آیت الله بروجردی با عنوان «نهایه الاصول» و در بحث فقه «البدر الزاهر»، «فی صلات الجمعه» و «المسافر»، دیگر تقریر مباحث اصولی ایشان مربوط به مرحوم آیت الله دكتر مهدی حایری یزدی است، با عنوان «الحجه فی الفقه». غرض از این نام گذاری نیز این است كه خود آقای بروجردی معتقد بودند موضوع علم اصول، الحجه فی الفقه است. دوره كامل فقه و اصل آیت الله بروجردی هم در كارهای آیت الله دكتر مهدی حایری یزدی آمده است.
تمامی تقریرات فقهی و اصولی مهدی حایری یزدی منتشر شده است؟
متأسفانه خیر. یك جلد اصول ایشان منتشر شد و پس از آن فوت كردند و مابقی هنوز چاپ نشده است. لذا شایسته است بودجه ای باشد یا افرادی همت كنند تا كارهای خطی آیت الله دكتر مهدی حایری یزدی را تلفیق و تحقیق كنند و آنها را منتشر سازند. خودم زمانی تصمیم چنین كاری را داشتم، اما محدودیت های زمانی اجازه نمی دهد.
در بررسی سنت فقهی آیت الله بروجردی، كتاب «جامع احادیث شیعه» نقش بسزایی دارد. كتابی كه مقدمه اش در بخش هایی از اظهارات شما نیز مورد توجه قرار گرفت و به برخی از نكات آن اشاره داشتید و از این رو در ادامه سؤالاتی در خصوص این كتاب كه مرتبط با سنت فقهی آیت الله بروجردی است، مطرح می كنم. تألیف و جمع آوری گروهی «جامع احادیث شیعه» بخش مهمی از سال های پایانی عمر ایشان را به خود اختصاص داد، سال هایی كه مرحوم بروجردی به عنوان صاحب یك سبك فقهی شناخته شده است و بر این اساس اراده می كند برای رفع معایب «وسائل الشیعه»، آن را گردآوری كند. آیا به نظر شما معایب وسائل در جامع برطرف شد؟
شاید شما مشخصا مواردی را سراغ داشته باشید كه چنین نشده و «جامع احادیث شیعه» نتوانسته است مشكلات و كاستی های «وسائل الشیعه» را برطرف كند، اما به طور كلی مرحوم آیت الله بروجردی با انگیزه رفع نقایص «وسائل الشیعه» كار جمع آوری «جامع احادیث شیعه» را آغاز كردند. یكی از نقایص «وسائل» از نظر مرحوم بروجردی آغاز ابواب با روایات است نه آیات و اساسا بسیاری از آیات نیامده است. آیت الله بروجردی عكس این روند را در «جامع» اتخاذ كردند. البته این كار شاید تقلیدی از مجلسی باشد كه او نیز در ابتدا آیات را آورده و بعد روایات را. اما مرحوم آیت الله بروجردی به نسبت مجلسی، آیات بیشتری را استخراج كردند، هرچند توقع می رفت شاگردان ایشان، كار استاد را ادامه می دادند.
ظاهرا از بین شاگردان ایشان، آیت الله معزی ملایری، تلاش هایی در این خصوص داشتند و بازبینی و تصحیحاتی بر متن كتاب جامع احادیث داشتند.
بله، ولی كتاب «جامع احادیث شیعه» بیش از این ظرفیت دارد و شاگردان آیت الله بروجردی باید جدیت بیشتری در این خصوص داشته باشند. من هیچ گاه شاگرد مستقیم ایشان نبودم. سال 1336 وارد حوزه شدم و آیت الله بروجردی سال 1340 فوت كردند. به همین دلیل خیلی ایشان را درك نكردم و تنها در خدمت ایشان امتحان دادم و موفق به شركت در كلاس های خارج شان نشدم. گرچه منظره درس ایشان را به كرات تماشا می كردم و شاگردان ایشان را به خاطر دارم. خیلی از بزرگان حوزه كه برخی شان فوت شدند، در كلاس های ایشان شركت می كردند. شاگردان مرحوم آیت الله بروجردی دو دسته اند: شاگردان تشریفاتی كه شاگردان آموزشی نبودند و تنها برای تعظیم و تكریم ایشان در كلاس هایشان حاضر می شدند. مثل مرحوم امام خمینی، مرحوم محقق داماد. این دو از شاگردان شیخ عبدالكریم بودند، اما وقتی آقای بروجردی آمد قم، این اساتید رفتند و آیت الله بروجردی را آوردند و مرجع كردند و از این رو سعی داشتند تا مدتی در درس های ایشان شركت كنند تا مرجعیت شان در قم تثبیت شود. این كار در قدیم در حوزه ها رسم بود. مثلاً شیخ انصاری، شاگرد آموزش دیده صاحب جواهر نیست و وقتی نجف رفتند به رغم آن كه خود را مستغنی از درس های صاحب جواهر می دیدند، به جهت تكریم ایشان در درس هایشان هم حاضر می شدند. دسته دیگر شاگردان آموزش دیده آیت الله بروجردی بودند كه مستقیماً از ایشان درس می گرفتند. از بین اساتیدی كه همچنان در قید حیات هستند و در كلاس های خارج ایشان شركت می كردند، می توان از اساتید و آیات عظام، واعظ زاده، مكارم، صانعی، صافی و سبحانی نام برد. به هر ترتیب شایسته است این نوع شاگردان آقای بروجردی، برخی از آیاتی كه در ابتدای هر بحث آمده است را بیشتر تبیین كنند. از این رو من قصد داشتم این پیشنهاد را با آیت الله واعظ زاده كه ذوق قرآنی فراوانی داشتند، مطرح كنم. در مجموع نظیر كاری كه شاگردان آقا سید محمدكاظم طباطبایی بر روی «عروه» كردند، شاگردان آیت الله بروجردی باید بر «جامع» كنند. اما در حال حاضر در كتاب «جامع احادیث شیعه» معلوم نیست روش تحریر و تقریر بیان استدلال به آیات چگونه است. مثلاً در موضوع احتكار چندین آیه ذكر شده، ولی مشخص نیست چگونه و با چه روش و استدلالی می توان به آیات ذكر شده، تمسك كرد. ما در رابطه با آیات هر حكم فقهی، كتاب های دیگری داریم با عنوان «آیات الاحكام» كه این رابطه را توضیح می دهد یا برخی به وضوح معلوم است، ولی در كتاب «جامع احادیث شیعه» آیات دیگری آمده كه در این قسم كتاب ها نیست و توضیحی نیز ندارد. از دیگر اشكلاتی كه آیت الله بروجردی بر «وسائل» وارد می دانستند، تقطیع روایات است كه این كار باعث می شود فهم فقاهتی سخت تر شود. نقد سوم: آیت الله بروجردی بر «وسائل» خلط احادیث آداب و سنن و احادیث احكام فقهی است. نقد چهارم: نقل نكردن برخی از احادیث كتب اربعه به طوری كه گاه معنای احادیث نقل شده در وسائل از اصل احادیث متفاوت است. نقد پنجم: استفاده از ارجاعات مبهم «تقدم و یأتی» بدون ارائه نشانی دقیق در خیلی از موضوعات در «وسائل» گفته شده است تقدم و یأتی ما یدل یعنی قبلاً هم گفته شده یا در آینده هست و دلالت می كند، وقتی در واقع معلوم نبود چه كسی گفته و چه دلالتی دارد البته این اشكال «وسائل» با تلاش مرحوم ربانی شیرازی مرتفع شد و در پاورقی چاپ های جدید كتاب، این استنادات را آورد و تقدم و یأتی ها را تحقیق كرد. ولی در مجموع، كتاب ارزشمند «جامع احادیث شیعه» توانست نقدهای یاد شده بر «وسائل» و برخی اشكالات دیگر كتاب را جبران كند و به همین دلیل این كتاب را باید یكی از سرمایه های معنوی حوزه ها دانست.
اما برخی نقایص و مشكلات «وسائل» در «جامع» نیز همچنان به قوت خود باقی است و مثلاً در برخی از بحث ها، خیلی از آیات نیامده اند و هم چنان قرآن در حاشیه است و توجه بر احادیث است. به عنوان نمونه در باب «تحریم صحبه السلاطین و اعانه الظالمین» به ذكر 6 آیه بسنده شده است، در صورتی كه ذیل این بحث می توان بیش از 15 آیه را مورد بررسی قرار داد. من به این بهانه یك سؤال كلی تر و اساسی تر دارم، و آن اینكه چرا فقه ما به قرآن بی توجه است، تا جایی كه مرحوم علامه طباطبایی هم در اظهارات قابل تأملی گفته اند: «علوم حوزوی» به گونه ای تنظیم شده اند كه به هیچ وجه به قرآن احتیاج ندارند، به طوری كه شخص متعلم می تواند تمام این علوم را از صرف، نحو، بیان لغت، حدیث، رجال، داریه، فقه و اصول فرا گرفته و به آخر برسد و آنگاه متخصص در آنها بشود و ماهر شده در آنها اجتهاد كند ولی اساساً قرآن نخواند و جلدش را هم دست نزند!»
من هم این نقد بر «جامع» را مطرح كردم. غیر از تعداد آیاتی كه می توانسته ذیل هر بحث ذكر شود، همان طور كه گفته شد همان آیاتی كه آمده است نیز فاقد تبیین است و در موارد متعددی شما نمی توانید نسبت آیات را با احكام و مسائل پیدا كنید. اما در پاسخ به بخش دوم سؤال شما، باید گفت اتفاقا مرحوم آیت الله بروجردی از جمله فقهایی بودند كه همواره به طلاب توصیه می كردند برای فهم فقه و استنباط بهتر، بیشتر باید با قرآن مأنوس بود. خصوصاً طلابی كه از نجف می آمدند. چون در نجف خیلی به مسائل قرآنی توجه نداشتند و آقای بروجردی هم منتقد همین موضوع بودند.
در قم، وضعیت چگونه بود؟
در قم این گونه نبود، از زمان آقا شیخ عبدالكریم حائری توجه به قرآن وجود داشت و با حضور افرادی چون آقای بروجردی در قم، تأكید به قرآن دوچندان شد. از این رو در قم، تفسیر قرآن هم رشد كرد كه علامه طباطبایی نیز یكی از نمونه های بارز این جریان هستند. در حالی كه آیت الله خویی در نجف، وقتی یك جلد تفسیر نوشتند، مانعش شدند و گفتند اگر شما تفسیر بنویسید، دیگر مرجع نمی شوید، لذا تلاش هایی كه در قم آغاز شد را باید ارج نهاد و تا حد خیلی زیادی، قرآن را در حوزه ها احیا كرد. كتاب «جامع» نیز از این منظر، قابل توجه است. در اینجا باید یادآوری كنم كه نقدهایی بر «جامع» گفته شد، را نباید به معنای نادیده گرفتن ارزش های این كتاب دانست. ضمن آنكه امتیازات و محاسن آن را هم به اختصار اشاره داشتیم.
بله، مثلاً در خصوص تنظیم ابواب هم ظاهراً «جامع» بهتر از «وسائل» ترتیب یافته است و رده بندی ابواب بر اساس ترتیب طبیعی و فقهی است.
مرحوم آیت الله بروجردی در خصوص تنظیم ابواب، اشكالاتی بر «وسائل» داشتند و از این رو كتاب «جامع احادیث شیعه» از این حیث، بهتر عمل كرده است و با در نظر گرفتن حكم یا عمل شرعی، اگر حكمی متوقف بر حكم دیگر یا عمل دیگری است، در تنظیم ابواب نیز تقدم داشته است.
من از حوزویان شنیده ام به رغم جامعیت كتاب «جامع احادیث شیعه» خیلی مورد استقبال طلاب قرار نمی گیرد و همچنان به «وسائل الشیعه» رجوع می كنند. چرا این كتاب مورد توجه قرار نگرفت؟
اولاً تا زمان حیات آیت الله بروجردی، این كتاب منتشر نشد و خیلی طولانی شد. ثانیاً اولین چاپ «جامع احادیث شیعه» خیلی خوب نبود. ثالثاً با تحقیقات و پاورقی هایی كه به «وسائل» اضافه شد، استفاده از این كتاب ساده تر از «جامع احادیث شیعه» است، چرا كه كتب فقهی دیگر مثل جواهر، ارجاعاتشان «وسائل» بود. این مهم ترین عامل انزوای «جامع» است.
در وقت باقیمانده بپردازیم به اندیشه های تقریبی آیت الله بروجردی كه نتیجه آن همكاری گسترده قم با دار التقریب در زمان حیات ایشان بود. اما این دغدغه در آرای فقهی ایشان هم نمود داشت و در یك قاعده فقهی معتقد بودند، در فقه حد وسط را بگیرید، تا وحدت حاصل شود، آیا این نوع قواعد، فقه را قربانی وحدت نمی كرد؟
برداشت من چنین نیست و در آثار ایشان جایی را نمی بینیم كه به قول شما فقه قربانی وحدت شده باشد. اتفاقا من از یكی از شاگردان برجسته ایشان درباره فكر تقریبی مرحوم آیت الله بروجردی نكته ای را شنیدم كه عكس ادعای شماست. ایشان نقل می كردند از نظر استاد، تقریب به معنای تقریب فقاهت نیست، تقریب به معنای همكاری فقه شیعه در كنار مكاتب اربعه است. آنها نیز این مكتب را بپذیرند و ما نیز با تعامل منطقی با آنان، مباحثات علمی با آنان داشته باشیم و مهم تر اینكه، اختلافات را اختلافات عداوتی قرار ندهیم. آیت الله بروجردی تعبیر جالبی از اختلاف شیعه و سنی داشتند. ایشان می فرمودند ما به دو صورت می توانیم این اختلافات را مطرح كنیم. یكی آنكه اختلافات رایج را به عنوان یك قضیه تاریخی ببینیم و در مورد احق به خلافت بعد از پیامبر در 1400 سال پیش صحبت كنیم. دیگر اینكه در مورد تفسیر دین و منابع بهره گیری، صحبت كنیم ذكر این نكته ضروری است ایشان بحث نخست را رد نمی كردند چون در اینكه امیر مؤمنان، علی (ع) احق بر خلافت در آن زمان بوده و اینكه به نظر شیعه ایشان منصوص از سوی پیامبر (ص) بوده اند كه تردیدی وجود نداشت ولی در عین حال معتقد بودند این نوع مباحث به جایی نمی رسد و جز عداوت نتیجه دیگری در زندگی امروزمان ندارد. اما شیوه دوم سخن گفتن با هم، یعنی تفاهم و گفت و گو به وسیله فقه، می تواند مذاهب را به یكدیگر نزدیك سازد چون از منابع تفسیر دین مان با هم سخن می گوییم. به عبارت دیگر ما از برادران اهل سنت باید بپرسیم كه ما تفسیر كتاب و سنت را باید از چه كسی بگیریم؟ از هر كس با هر شرائطی؟ یا شرائط خاصی دارد؟ یعنی ما باید بر روی مرجعیت علمی – دینی سخن بگوییم نه صرفاً جایگاه سیاسی.
به همین دلیل هم ایشان بیش از آنكه تأكید به حدیث غدیر داشته باشند، تأكید به حدیث ثقلین داشتند؟
دقیقاً، چون حدیث غدیر همان روایت تاریخی از اختلافات است و حدیث ثقلین به منابع بهره گیری و تفسیر دین و مذهب مان اشاره دارد.
یعنی حدیث ثقلین اشاره به مرجعیت علمی امامان شیعه دارد و حدیث غدیر بحث خلافت شان را مطرح می كند.
بله، ولی باز تأكید می كنم توجه ایشان به حدیث ثقلین، به معنای نادیده گرفتن و بی توجهی به حدیث غدیر نبود و نقطه نظرشان به سودمندی مباحث در حال حاضر، باز می گشت.
تأكید به حدیث ثقلین و برجسته كردن مرجعیت علمی امامان شیعه، آیا تأییدی بر نظریه علمای ابرار نیست؟
خیر، این دو مقوله را باید از هم تفكیك كرد و هر یك را در جای خود بررسی كرد. مرحوم آیت الله بروجردی با توجه به منطق و نوع نگاه خود به حدیث ثقلین تأكید داشتند و همان طور كه گفته شد در جهت منابع تفسیر دین و اخذ احكام شرعی و قرار دادن فقه شیعی در كنار سایر مكاتب فقهی، قائل به وحدت فقهی بودند، تلاش ایشان این بود كه فقهای اهل سنت را قانع كنند كه فقه شیعی نیز همچون سایر مكاتب فقهی، منابع خود را دارد و از استحكام فقهی برخوردار است. این نوع وحدت، یعنی وحدت به وسیلة فقاهت.
آیا به نظر شما این نوع وحدت، محقق شد یا خواهد شد؟ چون آیت الله بروجردی معتقد بودند، وحدت كلامی میسر نمی شود و به همین دلیل قائل به وحدت فقهی بودند. با توجه به ورودی كه شما هم در فقه و هم در كلام دارید و همچنین فاصله گیری زمانی از آن عصر، واقعاً مسیر وحدت فقهی را از مسیر وحدت كلامی هموار تر می دانید؟
به نظر من اگر طرفین منصف باشند، وحدت فقهی كار چندان مشكل و آرزوی دست نیافتنی ای نیست. چون من معتقدم اگر در ابتدا، تكلیف چند بحث روشن شود، خیلی از ابهامات و اختلافات برطرف می شود مثلاً روشن سازیم كه تفسیر متون مقدس بر عهده افراد خاصی است یا هر كسی می تواند این كار را انجام دهد؟ ضمناً تفسیر با چه معیاری باید صورت گیرد، یعنی مفسر بر اساس چه موازینی عمل می كند؟ حال اگر بنا را بر وحدت فقهی بگذاریم و به این سؤالات عالمانه پاسخ دهیم چه بسا مفسرانی را ما از آنها بپذیریم و اهل سنت هم امامان شیعه را قبول كنند. به این شكل خیلی از احكام اختلافی، با گفتگو های فقهی مرتفع می شود مثلاً وقت نماز مغرب، یكی از اختلافات فقهی اهل سنت و شیعه است. اهل سنت زمان نماز مغرب را مطابق با زمان غروب آفتاب می دانند و شیعه با یك فاصله زمانی آن را اقامه می كند. اما جالب است بدانید بسیاری از فقهای طراز اول شیعه نیز مانند اهل سنت، زمان نماز مغرب را همان زمان غروب آفتاب می دانند.
از فقهای معاصر هم بودند؟
بله، مرحوم آیت الله داماد. در كتاب «صلاه» كه آیت الله جوادی آملی نوشتند به همین نتیجه رسیدند. آیت الله داماد قبل از آیت الله خویی بر اساس روایات به این نتیجه رسیده بودند كه هر كس در هر جا ماه را دید، نصف كرة زمین، فردایش روز عید فطر است. این استنباط فقهی خیلی شبیه فتاوای اهل سنت است. خواندن سوره در نماز هم از دیگر اختلافات فقهی ما و اهل سنت است. آنها بخشی از سوره را می خوانند و فقهای شیعه معتقدند باید یک سوره كامل را خواند. اما فقهایی همچون مرحوم محقق داماد، مجوز قرائت بخشی از قرآن را به عنوان سوره داده اند. فقهای ما با همان متدلوژی فقه شیعی، به نتایج مشترك و مشابه فقه اهل سنت رسیده اند نه آنكه صرف برای تقریب یا تقیه مماشاتی و امثال آن.
قبول كنید كه این تلاش ها اولاً فاقد گستردگی بود و ثانیاً وحدت آفرین نشد. وحدت كلامی را كه آیت الله بروجردی منتفی می دانست. وحدت فقهی هم به هر ترتیب محقق نشد، آیا بهتر نیست صحبت از یك وحدت فلسفی داشته باشیم، به این معنا كه بحث هایی شبیه پلورالیسم دینی را فربه كنیم تا بلكه از این راه به وحدت برسیم؟
آن تفكر كوپرنیكی كه جان هیك می گوید، نه فقط شیعه و سنی را به تعامل می رساند كه همه عالم را با هر دین و مذهبی به دوستی و تسامح می رساند. اما این راه هم چندان امیدوار كننده نیست. زیرا این راه مبتنی بر نظریه پلورالیسم دینی و به قول عرب ها «تعددیه» است. تنها راهی كه من به آن امید دارم، رشد تعقل و تفكر بشر است كه نتیجه آن، كاهش تعصب آدمی است. وقتی تعصبات رنگ باخت، اشتراكات پر رنگ می شود و وحدت نیز به دنبال آن می آید. خوب حالا برگردیم به نقطه آغاز كه همان تعقل و تفكر بود، مگر تفقه هم چیزی غیر تعقل و تفكر است؟ لذا اگر معنای واقعی تفقه منظور شود، وحدت فقهی هم حاصل می شود. تفقه واقعی نه تنها سودمند برای فقها كه برای عموم مردم سودمند و كارآمد است. تفقه باعث می شود از پوسته تنیده بر دور خود رها شویم و خود را نقد كنیم و از بالا ببینیم. بنابراین مطمئن باشید خیلی از تعصبات و عداوت ها نتیجه جهالت هایی است كه از عدم تفقه سر می زند. این نوع جهالت ها بر خلاف آنچه عوام می اندیشند، ریشه در شیطان دارد و ربطی به غیرت دینی ندارد. امام جماعت مسجدی كه شیعیان را تكفیر می كند چه چیزی غیر از علم ضم و مد كلمات و حفظ آیات دارد؟ شیعه ای كه مفتخر به معارف اهل بیت است، توسط شیطان و به تحریك او، تكفیر می شود. از این سو نیز، شیعیانی كه اهل سنت را نامسلمان می دانند، سخت در اشتباه اند. گویندگان و منبری های ما هم متأسفانه گاهی به جای معرفی معارف والای امامان شیعه، نكاتی را مطرح می كنند كه فقط تحریك احساسات توده مردم را به همراه دارد. باید فارغ از هوا و هوس صحبت كرد. این نوع تهمت ها راه به جایی نمی برد و نتیجه ای جز افزایش اختلافات و عداوت ها ندارد.
در مقام جمع بندی: همان طور كه از این گفت و گو بر می آید، سنت فكری آیت الله بروجردی در حد خود، مورد توجه قرار نگرفت و سنت عملی ایشان هم مخدوش شد، وقتی كه استقلال حوزه ها كم رنگ شد. علل دومی چیست و چرا حوزه ها و طلاب بر خلاف رأی و نظر ایشان، سیاسی شدند؟
این تغییرات، نتیجه انقلاب اسلامی و تشكیل جمهوری اسلامی بود. نظام جدید نمی توانست نسبت به حوزه بی اعتنا باشد. وقتی رابطه شكل گرفت، مناسبات هم تغییر می كند. یكی از كارهایی كه در دولت های سابق انجام شد، اختصاص بودجه دولتی برای حوزه ها بود. در حالی كه حوزه ها در گذشته از محل وجوه شرعیه، اداره می شد و هیچ گونه ارتباط و بستگی تشكیلاتی و مالی به حاكمیت نداشت. بعد از تشكیل جمهوری اسلامی و مدیریت جدید حوزه ها، ارتباط تنگاتنگی بین حوزه و حاكمیت شكل گرفت. علاوه بر این در برخی از پست های اجرایی كشور، عده ای از روحانیون شاغل شدند كه بعضی از آنها بنا بر قانون جمهوری اسلامی، غیر از روحانی نمی توانست باشد به موجب قانون اساسی، برخی از شغل ها و مناصب كلیدی كشور، متعلق به روحانیون و خروجی های حوزه است مانند رئیس قوه قضائیه، فقهای شورای نگهبان، دادستان كل كشور و … از این رو بود كه برای سیاست اداری حوزه نیز تمشیت دیگری اتخاذ شد.
…………………………………………………………………………………………….
منبع:مجله مهرنامه، شماره 21،ص210 الی 224.