فصل چهارم :تدریس

 

 

 

اشتياق به درس آيت الله بروجردى

آيت الله شيخ على پناه اشتهاردى

آقا (آيت الله العظمى گلپايگانى ) را ديدم كه بعد از تدريس خودشان به سرعت ، شبيه دويدن ، از پله هاى وسط فيضيه و صحن كهنه بالا مى روند. كسى از علت شتاب و تند رفتن ايشان پرسيد آقا فرمودند:

مى خواهم به اول درس آقاى بروجردى برسم ببينم چگونه وارد بحث مى شوند.

اهميت آيت الله بروجردى به تدريس

آيت الله شيخ حيدر على محقق

تلگرافى براى ايشان از بروجرد آمد كه اخوى شما به رحمت خدارفته است ، ايشان دستور دادند پيش از ظهر در مسجد بالاسر، مجلس ختمى برگزار شود. بعد از ظهر همان روز طبق معمول جلسه درس برگزار شد بدون اينكه حتى يك روز درس را تعطيل كنند.

نحوه تدريسآيت الله بروجردى

آيت الله ملكوتى

من مى توانم بگويم حضرت آيت الله بروجردى در عصر خود، شيخ طوسى زمان بود و كانه در زمان ايشان شيخ طوسى زنده شده بود. ايشان نحوه تدريسشان عجيب بود، ابتداء كتب عامه را مى ديد چون عقيده ايشان اين بود كه روايات ما ناظر بر فقه عامه مى باشد و مى گفتند:

تا آرا و عقايد آنها را به دست نياورده ايم نمى توانيم از روايات اهل بيت آنچه مقصود واقعى اهل بيت است بفهميم.

ايشان مكتب شيعه را، مكتب در مقابل عامه مى دانستند لذا، نه تنها اقوال عامه را نقل مى كردند بلكه اقوال خود خاصه را نيز بيان مى فرمودند و تنها اين كار را نكرد، كتابهائى بود متروك مثل همين مفتاح الكرامه كه بعضى از مجلداتش در زمان ايشان چاپ شده و اين كتاب در زمان گذشته در نزد اساتيد ارزش نداشت و اگر هم داشت به عنوان نقل الاقوال حساب مى شد. بعد عظمت مفتاح الكرامه به بركت ايشان معرفى شد، لذا من درس ايشان را وقتى كه به نجف رفته بودم و بزرگان از من سوال مى كردند مى گفتم : ايشان به تمام الكلمه فقيه اهل بيت است.

 و مثل ديگران نبود كه قواعد اصول را بيان كند، بعد از آن روايات را مطرح مى كردند كه آيا اين روايات با قواعد هست يا خير؟ پس ‍ قواعد را اساتيد ديگر اصل قرار مى دادند و اول بيان مى كردند، بالعكس حضرت آيت الله العظمى بروجردى ، اول روايات را مطرح مى كردند و به آن ترتيبى كه عرض كردم اول اقوال عامه و نظارت روايات را بر مذهب آنها، بعد از آن قواعد اصولى را مطرح مى كردند كه ببينيم آيا اقوال موافق با اقوال و روايات اهل بيت هستند يا موافق با روايات اهل بيت نيستند در نتيجه معيار: روايات اهل بيت بود كه اين عظمتى در درس ايشان بود. ايشان روايات را يكى يكى برسى مى كردند، برخلاف بقيه آقايان كه دسته دسته روايات را برسى مى كنند و همچنين يك به يك با اقوال عامه مى سنجيدند.

روش فقهى آيت الله بروجردى

آيت الله شهيد مرتضى مطهرى

يكى از مزاياى برجسته معظم له سبك و روش فقهى ايشان بود كه شايسته است پيروى شود و فراموش نگردد. اين بنده در مدت هشت سال آخر اقامتم در قم كه مصادف بود با سالهاى اول ورود معظم له به آن شهر از درسهاى ايشان بهره مند مى شدم و چون به روش فقاهت ايشان ايمان دارم ، معتقدم كه بايد تعقيب و تكميل شود

مقايسه بين روش فقهى ايشان و روشى فقهى متاخرين در قرون اخير: براى اين مقصود يك مقدمه كوچك ذكر مى كنيم : بايد دانست كه روش فقهى فقها همه يكسان نبوده ، اسلوبهاى متفاوت در اجتهاد و فقاهت در اسلام پديد آمده است . خود معظم له كه به تاريخ فقه آشنا بودند و اسلوبهاى مختلف فقهى را مى شناختند و يكى از مزايا و امتيازاتشان همين آشنايى با روشهاى مختلف فقهى شيعه و سنى بود، فقه را تقريبا به چهار دوره تقسيم مى كردند به اين ترتيب:

1- دوره ماقبل شيخ طوسى

2- از زمان شيخ طوسى تا قرن دهم كه تقريبا مقارن با زمان شهيد ثانى است .

3- از زمان شهيد ثانى تا يك قرن اخير.

4- يك قرن اخير.

در اينجا مقايسه مختصرى بين روش معظم له و روشى كه در يك قرن اخير معمول شده به عمل مى آوريم . فقها و اصوليين در مبحث اجتهاد و تقليد و يا در مبحث قضا و شهادات ، چندين علم را نام مى برند كه مقدمه اجتهاد شمرده مى شوند. مى گويند شخص مجتهد بايد اين علوم را طى كرده باشد، اين علوم عبارتند از: نحو، صرف ، لغت ، منطق ، كلام ، اصول ، تفسير، حديث ، رجال (يعنى معرفت به احوال روات احاديث ). متاخرين يعنى از يك قرن پيش به اين طرف اينچنين معتقد شده و در كتب خود تصريح كرده اند كه آن چيزى كه عمده و مهم و اساس است ، علم اصول است ، لهذا عملا چندان توجهى به ساير علوم نمى كنند و بلكه بعضى از آن علوم يعنى تفسير و حديث و معرفت رجال حتى به طور مختصر هم تدريس نمى شود، زيرا به عقيده متاخرين دانستن مقدارى ادبيات عرب كافى است كه در موقع لزوم به تفسير آيه قرآن رجوع شود، لزومى ندارد كه مجتهد قبلا با تفسير قرآن آشنا باشد، همچنين حديث و معرفت رجال اسناد و احاديث ، زيرا به عقيده متاخرين ، در علم اصول حجيت خبر واحد صحيح ، ثابت شده ، و از طرفى بعضى از علما حديث گذشته مانند شيخ حرعاملى مولف وسايل الشيعه اين زحمت و رنج را متحمل شده اند و احاديث صحيح را از غير صحيح جدا كرده اند و در دسترس قرار داده اند. پس لزومى ندارد براى شناختن حديث صحيح ، از غير صحيح وقت صرف بشود.

روى اين جهات عادت جارى فعلى اين است كه طلاب بعد از مختصرى ادبيات عرب و منطق به خواندن اصول فقه مى پردازند و ثقل كار خود را روى اين علم مى اندازند و ضمنا به خواندن خود فقه مشغول مى گردند تا آنكه به عقيده خودشان به مقام اجتهاد نائل گردند.

و چون اخيرا كتابهاى فقهى مفصل و جامعى نيز نوشته شده كه بعضى از نظر نقل الاقوال فقهى جامعيت دارند مثل مفتاح الكرامه سيد جواد عاملى و بعضى از نظر اشتمال بر فروع و قوت استدلال جامعيت دارند مثل جواهر الكلام شيخ محمد حسن نجفى و مصباح الفقيه حاج آقا رضا همدانى ، به عقيده متاخرين اين كتب ما را از ساير كتب فقهيه هزار سال پيش بى نياز مى سازد، پس براى يك فقيه بعد از تسلط كامل بر علم اصول با در نظر گرفتن كتاب حديث جامعى مانند وسائل و كتابهاى فقهى جامعى مانند جواهر و مفتاح الكرامه ، كافى است كه اين چند كتاب را جلو خود بگذارند و به استنباط احكام الهى بپردازند.

البته اين روش عمومى و نوعى است ، ولى هميشه افراد استثنائى پيدا مى شوند كه تمايل به تفسير يا حديث يا معرفت رجال و يا فقه عامه و يا تاريخ نشان مى دهند ولى معمولا اين امور كارهاى لازمى شمرده نمى شود.

علم اصول فقه ، فضلاء و طلاب را به خود مشغول ساخته و به همين جهت موجب شده كه فضلاء و طلاب از ساير شعب علوم اسلامى باز بمانند. انصراف از ساير شعب علوم اسلامى از يك طرف و جزابيت و سرگرم كنندگى علم اصول از طرف ديگر، منشاء پيدايش عادتى در ميان فضلاء و اهل نظر شده كه مى توان نام او را عادت (مساله سازى )گذاشت ، به اين معنى كه مسائل را فرض و تخيل مى كنند و در اطراف آن مسائل فرضى به بحث و مناظره مى پردازند و البته ممكن است در همه عمر نيز چنين فرضى واقع نشود.

معظم له عملا اين چنين نبود، اولا همان طورى كه اشاره كرديم به تاريخ فقه آشنا بود و سبك فكرهاى مختلف قدما و متاخرين را مى شناخت و بعضى را تاييد و نسبت به بعضى انتقاد داشت و آنها را عوامل انحراف فقه مى دانست.

ثانيا: بر حديث و رجال حديث تسلط كامل داشت ، طبقات روات و محدثين را كاملا مى شناخت و خود يك طبقه بندى مخصوصى كرده بود كه بى سابقه بود، با يك نگاه به سند حديث اگر خللى در سند آن حديث وجود داشت درك مى كرد.

ثالثا: بر فقه ساير فرق مسلمين و روش و مسلك آنها تا اندازه اى محيط بود. كتب حديث و رجال حديث را مى شناخت . معرفت رجال حديث شيعه و سنى از يك طرف و اطلاع بر فتاوى و فقه ساير فرق اسلامى از طرف ديگر موجب مى شد كه گاه اتفاقى مى افتاد كه اينكه سوال را از امام كرده اهل فلان شهر يا فلان منطقه بوده و در آنجا مردم تابع فتواى فلان فقيه از فقها عامه بوده اند و فتواى آن فقيه اين بوده است و چون آن شخص در آن محيط بوده و آن فتوا در آن محيط شايع بوده ، پس ذهن وى مسبوق به چنان سابقه اى بوده ، پس مقصود وى از سوال اين بوده كه سوال كرده و جواب شنيده . وقتى كه معظم له اين جهات را تشريح مى كرد و به اصطلاح روحيه راوى را تحليل مى كرد، مى ديديم كه معنى و مفهوم سوال و جواب عوض مى شود و شكل ديگرى به خود مى گيرد. و يا كلمه اى در حديث بود كه در عرف عام امروز يك معنى داشت ولى با اظهارات معظم له معلوم مى شد كه اين كلمه در محيط خاصى كه در آن وقت محل پرورش سوال كننده حديث بوده معنى ديگرى داشته .

.با همه تبحرى كه در اصول فقه داشت كمتر مسائل فقهى را بر مسائل شكى اصولى مبتنى مى كرد و هرگز گرد مسائل فرضى نمى رفت ، گاه به طعنه مى گفت كه : آقايان طلاب منتظرند كه يك (اصل ) را گير بياورند و دست آويز قرار دهند و به بحث و جدل بپردازند.

با قرآن و تفاسير آشنائى كامل داشت ، قرآن را هر چند به تمامه حافظ نبود اما نيمه حفظ داشت ، تاريخ اسلامى را ديده و خوانده و آشنا بود. در نتيجه همه اينها جو و محيطى را كه آيات قرآن در آن نازل شده و همچنين جو و محيطى را كه اخبار و احاديث در آن صدور يافته و محيطهائى كه فقه در آنجاها تدريجا رشد كرده و پرورش يافته ، كاملا مى شناخت و بديهى است كه اين جهات به وى روشن بينى خاصى داده بود.

سبك و سليقه معظم له در فكر و سليقه حوزه علميه قم زياد اثر كرد، تا حد زيادى روشها را عوض كرد و اميدوارم هر چه بيشتر سبك و روش ايشان پيروى شود و تعقيب بلكه تكميل گردد.

تسلط آيت الله بروجردى بر منابع اهل سنت

آيت الله شيخ حسين نورى همدانى

يك وقتى هيئتى به سرپرستى يكى از علماء عربستان سعودى به خدمت آيت الله العظمى بروجردى آمده بودند و هدايايى از قبيل يك دست لباس و يك جلد كلام الله مجيد و… از طرف حكومت آن كشور براى ايشان آورده بودند، كه آن مرحوم هدايا را بجز قرآن قبول نفرمودند.

در ضمن گفتگوى اين هيئت با حضرت آيت الله بروجردى ، عالمى كه عهده دار سرپرستى هيئت بود به آيت الله بروجردى گفت

شما شيعيان ، چرا در مساله كيفيت حج با مااينقدر فرق داريد كه عمره شما از حج جداست ؟ اول عمره بجا مى آوريد و بعد از انجام آن از احرام بيرون مى آييد و از آن پس براى حج احرام مى بنديد، ولى ما يك احرام حج و يك عمره بجا مى آوريم ، اين چه اختلافى است كه بين ما و شما وجود دارد با اينكه هر دو مسلمان هستيم ؟

حضرت آيت الله بروجردى فرمودند: ما همانگونه كه حضرت رسول اكرم صل الله عليه و آل عمره و حج را به جا مى آورد، به جا مى آوريم ، اين شما هستيد كه طريقه پيغمبر را مراعات نمى كنيد. شما براى روشن شدن مطلب به سنن ابى داوود، ج 2، باب 183، حجة النبى ، حديث 1905 كه سند حديث هم از طريق شما صحيح است مراجعه كنيد تا معلوم شود كه حج ما يا حج شما، كدام يك مطابق سيره پيغمبر است؟

 توجه به جوانان كلاس

آيت الله محسنىملايرى

ايشان نسبت به شاگردان خود، احترام بليغ داشتند. به عنوان نمونه :

آقاى موسوى صدر به درس ايشان مى آمدند و جوان نورسى بودند. به مجردى كه ايشان اشكال مى كردند، مرحوم آيت الله بروجردى مى فرمودند: سكوت كنيد تا ببينم آقا چه مى گويند.

و يا نسبت به آقاى فاضل و يا شيخ مهدى حائرى و بعضى ديگر، اعتراض مى كردند، اما آقا نظر داشتند كه اين آقايان ، اميد آينده هستند، لذا بايد مورد تعظيم و عظمت باشند.

من در بين كسانى كه برخورد كردم ، تحمل و تواضع ايشان نسبت به شاگردان ، به خصوص طبقه جوان ، منحصر به ايشان بود.

خاطرهاى از درس آيت الله بروجردى

OOO
آيت الله مشكوه

روزى در قم در درس مرحوم آيت الله بروجردى حاضر شدم ، ايشان مطلبى را از آخوند نقل مى كردند و رد فرمودند، بعد مطلبى را كه از نظر خودشان بود مطرح فرمودند. وقتى كه تصميم گرفتند از مسجد خارج شوند، گفتم : آقا اين مطلب حضرتعالى را مرحوم ميرزا در قوانين دارد، اشكالى را هم كه مطرح فرموديد در رابطه با نظر آخوند، در حاشيه كتاب خود آخوند هست . ايشان فرمودند: كتاب من كه حاشيه نداشت و من هم نمى توانم تمام حواشى كتب را ببينم .

خدا رحمتش كند به حرف من خيلى توجه فرمود. البته اينكه مرحوم آيت الله بروجردى بدون مطالعه حواشى ، نظرياتشان مطابق نظريات بزرگان از كار در مى آمد، دليل بر متبحر و مسلط بودنش بود.

تقيه كردن آيت الله بروجردى

آيت اللهشهيد مرتضى مطهرى

در سالهاى اقامتم در حوزه علميه قم كه افتخار شركت در محضر درس پر فيض مرحوم آيت الله بروجردى (اعلى الله مقامه ) را داشتم ، يك روز در ضمن درس فقه ، حديثى به ميان آمد به اين مضمون كه از حضرت صادق عليه السلام سوال كرده اند و ايشان جوابى داده اند. شخصى به آن حضرت مى گويد قبلا همين مساله از پدرش امام باقر عليه السلام سوال شده ، ايشان طور ديگر جواب داده اند، كدام يك درست است ؟ حضرت صادق عليه السلام در جواب فرمود: آنچه پدرم گفته درست است . بعد اضافه كردند.

ان الشيعة !اتو ابى مستر شدين فافتاهم بمر الحق و اتونى شكا فافتيتهم بالتقيه (1)

يعنى شيعيان آن وقت كه سراغ پدرم مى آمدند با خلوص نيت مى آمدند و قصدشان اين بود كه ببينند حقيقت چيست و بروند و عمل كنند، او هم عين حقيقت را به آنها مى گفت ، ولى اينها كه مى آيند از من سوال مى كنند، قصدشان هدايت يافتن و عمل نيست ، مى خواهند ببينند از من چه مى شنوند و بسا هست كه هر چه از من مى شنوند به اين طرف و آن طرف بازگو مى كنند و فتنه به پا مى كنند، من ناچارم كه با تقيه به آنها جواب بدهم .

چون اين حديث متضمن تقيه از خود شيعه بود، نه از مخالفين شيعه ، فرصتى به دست آن مرحوم داد كه درد دل خودشان را بگويند، گفتند:

تعجب ندارد، تقيه از خودمان مهمتر و بالاتر است ، من خودم در اول مرجعيت عامه ، گمان مى كردم از من استنباط است و از مردم عمل ، هر چه من فتوا بدهم عمل مى كنند، ولى در جريان بعضى از فتواها (كه بر خلاف ذوق و سليقه عوام بود) ديدم مطلب اين طور نيست.

البته نوع تقيه اى كه در متن حديث است با نوع تقيه اى كه ايشان فرمودند يكى نيست ، دو نوع است ، آن نوع تقيه كه در حديث است به محيط روحانى ما اختصاص ندارد، در همه جاى دنيا معمول است و چاره اى از آن نيست ، ولى نوع تقيه اى كه در محيط روحانى ما معمول است و چاره اى از آن نيست ، ولى نوع تقيه اى كه در محيط روحانى ما معمول است و از اختصاصات طرز تشكيلات ما است كه اخيرا پيدا شده ، ايشان هم به يك مناسبت كوچكى خواستند درد دل خود را اظهار كنند.

اخلاقيات در پايان هر هفته

آيت الله ملكوتى

ايشان نظرشان اين بود كه آخر هر هفته راجع به اخلاقيات صحبت كنند، روحيه عجيبى داشتند و چون هميشه عده اى هستند كه به مراجع و بزرگان ، بعضى از حرفها را مى زنند، براى ايشان يك نامه اى نوشته بودند كه اين اشخاص و افرادى كه اطراف شمايند، چنين و چنان هستند، يك روز همان نامه را خودشان در بالاى منبر آوردند و گفتند: شما كه اين قدر اشكال مى كنيد! من اينها را عادل مى دانم و به اينها وثوق دارم و شما اگر مى توانيد كسى ديگر را پيدا كنيد كه همين وثوق كه به اينها دارم به آن هم داشته باشم .

مكرر مى گفتند: اين حوزه با اين عظمت و با اين همه طلبه ، مى دانم آنها به اصطلاح مجتهد نخواهند شد الا دو سه نفر، و اين هزينه هايى كه براى حوزه خرج مى شود براى آن دو سه نفر است.

و معلوم است كه باغبان وقتى باغ را آب مى دهد، علفهاى ديگر هم در آن موقع آبيارى مى شوند، فقط براى آن چند گلى است كه از باغ به دست مى آيد.

نصيحت بهطلاب

آيت الله سيد محمد حسن مرتضوى لنگرودى

آيت الله العظمى بروجردى ، گاهى سر درس نصيحت مى كرد. از جمله نصايحى كه مكرر از ايشان شنيده ام اين بود:

اگر كسى درسى بخواند براى اينكه به مقامى برسد، كه من آخر عمرى گرفتار آن شده ام ، ديوانگى است . در درس ، بايد هدف بالاتر باشد. سيدنا الاستاذ، اولين توصيه شان اين بود: قل انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله مثنى و فرادى

مى فرمود: انسان بايد در قيامش چه تنها باشد و چه با جمع ، هدفش خدا باشد، من خود و شما را به اخلاص توصيه مى كنم .

اخلص العمل فان الناقد بصير

آيت الله شيخ مجتبى عراقى

روزى طبق معمول كه در ختم جلسات نشسته بوديم و مثلا چاى مى خورديم ، آقاى بروجردى يكباره محكم روى دستشان زدند (كه اين حالت خيلى پيش مى آمد) و فرمودند: عمر تمام شد و كارى نكرديم.

و يكسره دستش را روى دستش مى زد و مى گفت:

مرحوم آقاى فاضل (پدر آيت الله فاضل (گفتند: آقا شما اول كسى هستيد كه دين اسلام را در خارج (آمريكا، آلمان و… ) زنده كرديد و كتب قدما را شما زنده فرموديد:

و…
آيت الله بروجردى فرمودند:

اخلص العمل فان الناقد بصير (2) و همين طور سه مرتبه آن را تكرار كردند كه آنكس كه عمل را محاسبه مى كند نقاد است و بصير.

مداد العلماءافضل من دماء الشهداء

آيت الله سيد موسى شبيرىزنجانى

آقاى علوى مى گفت : يك بار خدمت آيت الله بروجردى رفتيم ، ديديم اطاق پر است ، يك طرف آقاى بروجردى آقاى گلپايگانى نشسته و طرف ديگرش آقاى شريعتمدارى ، و تنها كنار حاج آقا على صافى خالى است كه من آنجا نشستم ، ولى سكوتى مجلس را فرا گرفته بود و وقتى از آقاى صافى پرسيدم ، فرمودند: آقا حديث نفس مى كنند و مى گفتند:

آن زمان كه كشف حجاب مى كردند من تصميم گرفتم قيام كنم و كشته شوم ، ولى اصحاب مانع شدند و گفتند: وجود شما براى اسلام مهم است و با اين حرف ها، نگذاشتند اين كار را بكنم و من متاسفم كه چرا اين كار را نكرده ام ، كه بعد آقاى شريعتمدارى سكوت مجلس را شكستند و گفتند: ولى من اگر بجاى شما بودم ناراحت نمى شدم ، چرا كه شما فلان خدمات را كرده ايد و حدود ده دقيقه از خدمات ايشان شمرد، آخر آقاى بروجردى فرمودند: اگر شما محاسب باشيد: بله ، اما نقاد كس ديگرى است و فرمودند: اخلص ‍ العمل فان الناقد بصير

و اشك در چشمانشان جمع شد و جلسه را منقلب كرد، بعد از مدتى آقاى گلپايگانى فرمودند: آقا حديث مداد العلماءافضل من دما الشهداء صحيح است ؟! آقاى بروجردى فرمودند: بله ، آقاى گلپايگانى فرمودند: اين جامع الاحاديث شما مصداق همين روايت است ، كه آقاى بروجردى كمى حالشان بهتر شد و فرمودند:

اميد من هم به همين است .

………………………………………………………………………………………

1-بحار الانوار، ج 87، ص 312، روايت 6، باب 13.

2-بحارالانوار، ج 3، ص 431،روايت 23، باب 18

 

 

 

 

پاسخی بگذارید