مزایا و خدمات مرحوم آیة اللّه بروجردی

 

 

 

شهید مرتضی مطهّری

هر چند خود عنوان سخن، می‏رساند كه موضوع سخن، فقط گوشه‏ای از زندگی و قسمتی از اقدامات فقید معظّم است؛ ولی چون ممكن است برای بعضی افراد این تصور پیدا شود كه عنوان بالا بهانه‏ای است برای توصیف كامل از زندگی و روحیات و صفات شخصی و اخلاقی معظّم له و یا بهانه‏ای است برای تشریح و بررسی اقداماتی كه ایشان در دوره زعامت خودشان فرموده‏اند، لهذا باید صریحا بگویم كه چنین منظور وسیعی در كار نیست؛ بلكه آن‏چه منظور است تشریح و توصیف شود، حتی از عنوان بالا هم محدودتر و جزئی‏تر است.

توصیف و تشریح كامل روحیه یك فرد و ترسیم جامع صفات و خصوصیات معنوی او ـ كه در اصطلاح امروز «بیوگرافی» نامیده می‏شود ـ به درجاتی از نقاشی چهره و صورت و ترسیم قیافه وی مشكل‏تر است و علم و مهارت بیش‏تری می‏خواهد. این بنده خودم واقفم كه توانایی چنین كاری را ندارم و فرضا توانایی می‏داشتم، میل نداشتم كه چنین كاری بكنم.

و امّا بررسی و تحلیل اقدامات معظّم له ـ كه سال‏ها به صورت یك وزنه و یك قدرت اجتماعی زیسته، جریان‏هایی به وجود آورده و جلوی جریان‏هایی را گرفته؛ در یك‏جا دم زده و در یك‏جا سكوت كرده؛ ارزش‏هایی را بالابرده و ارزش‏هایی را پایین آورده؛ وجودش در تقویت و تضعیف بعضی جریان‏ها مؤثر بوده؛ صدها میلیون تومان با مسئولیت و رأی شخصی، چنان‏كه عادت جاری بر این است، به مصرف رسانده؛ بالأخره چندین سال به صورت یك عامل نیرومند اجتماعی زندگی كرده ـ اساسا از عهده یك فرد خارج است.

اگر بناشود بررسی‏ها، از روی دقت و واقع‏بینی به منظور هدایت و ارشاد و روشن كردن جامعه صورت بگیرد، ـ چنان‏كه در میان ملت‏های رشد یافته معمول است ـ لازم است هیئتی از مفكّرین بنشینند با فرصت تمام به محاسبه و تجزیه و تحلیل بپردازند و همه سود و زیان‏ها را در نظر بگیرند و در دست رس جامعه قرار دهند.

به علاوه جامعه ما هنوز به آن پایه از رشد نرسیده كه اجتماع را فوق فرد بشناسد و حب و بغض‏ها را كناری بگذارد و از این توصیف و تشریح‏ها فقط ارشاد و هدایت و سعادت جامعه را منظور داشته باشد؛ همان‏طور كه علمای تشریح، كالبدی را تشریح می‏كنند و منظوری جز علم و اطلاع و كمك گرفتن برای معالجه بیماران در نظر ندارند.

گذشته از همه این‏ها من الآن نمی‏دانم كه اگر بنا شود هیئتی از مفكّرین ذی صلاحیت بنشینند و قضاوت كنند، آیا در حال حاضر چنین افراد صلاحیت داری در اجتماع ما وجود دارند یا نه؟ زیرا ما چنین تمرینی نداریم و همچو عادتی در میان ما تاكنون جاری نبوده است. آن‏چه در میان ما معمول و متداول بوده و هست یك خوی قدیمی و یك بیماری نوظهور است. خوی قدیمی ما مدّاحی و ستایشگری و تملّق است. بیماری جدید ما كه علامت روشن‏فكری به‏شمار می‏رود لكه‏دار كردن و لجن مال كردن افراد است و به غلط نامش را «انتقاد» گذاشته‏ایم؛ درعین این كه آن خوی قدیم و این بیماری جدید به ظاهر معكوس یك دیگر می‏باشند، از یك اصل و یك ریشه سر چشمه می‏گیرند و آن «گزافه گویی» و هوایی سخن گفتن و مصلحت اجتماع را در نظر نگرفتن است.

شاید بتوان گفت: در مقام هدایت و ارشاد جامعه نورافكنی بهتر از این‏گونه بررسی‏ها و تجزیه و تحلیل‏ها ـ اگر محققانه و منصفانه صورت بگیرد ـ وجود ندارد. روح آن تعلیم عالی كه در قرآن كریم راجع به تدبّر در سرگذشت‏های امم و افراد است چیزی جز استفاده كردن از این نور افكن نیست.

به هر حال موضوعی كه در نظر است حتی از عنوان بالا محدودتر و جزئی‏تر است؛ یعنی حتی در مقام بیان همه مزایای روحی و خدمات اجتماعی معظّم له نیستم؛ فقط آن قسمت از مزایا مورد نظر است كه ایشان از آن جهت كه فقیه و مفتی بودند واجد آن‏ها بودند و آن قسمت از خدمات، منظور است كه ایشان از آن نظر كه زعیم روحانی بودند، انجام دادند.

این مزایا و خدمات همان‏هاست كه از امتیازات ایشان است و مجموعا در اَقران و اسلاف ایشان وجود نداشته است و به اصطلاح گامی به جلو بوده و شایسته زنده نگه داشتن و پیروی است و به همین مناسبت لازم است یادآوری بشود؛ زیرا اگر به موجبی گامی به جلو برداشتیم شایسته نیست دو مرتبه به عقب برگردیم و مصداق آیه كریمه قرآن بشویم كه می‏فرماید:

أفإنْ ماتَ أوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُم عَلی أعْقابِكُم؟(2)

اكنون وارد اصل مطلب می‏شویم:

روش فقهی

یكی از مزایای برجسته معظّم له روش فقهی ایشان بود كه شایسته است پیروی شود و فراموش نگردد. این بنده در مدت هشت سال آخر اقامتم در قم كه مصادف بود با سال‏های اوّل ورود معظّم له به آن شهر از درس‏های ایشان بهره‏مند می‏شدم و چون به روش فقاهت ایشان ایمان دارم معتقدم كه باید تعقیب و تكمیل شود. آن‏چه دراین گفتار می‏شود خلاصه كرد، مقایسه مختصری است بین روش فقهی ایشان و روش فقهی متأخرین در قرون اخیر و برای این مقصود یك مقدّمه كوچك ذكر می‏كنم:

باید دانست كه روش فقهی فقها همه یك سان نبوده. اسلوب‏هایی متفاوت در اجتهاد و فقاهت در اسلام پدید آمده است؛ هم درمیان اهل سنّت و جماعت روش‏ها و اسلوب‏های مختلف به وجود آمده و هم در میان خود ما. اسلوب فقهی ما تدریجا تنوّع پیدا كرده و مختلف شده به‏طوری كه به دوره‏های مختلف تقسیم می‏گردد. خود معظّم‏له كه به تاریخ فقه آشنا بودند و اسلوب‏های مختلف فقهی را می‏شناختند و یكی از مزایا و امتیازاتشان همین آشنایی با روش‏های مختلف فقهی شیعه و سنّی بود، فقه را تقریبا به چهار دوره تقسیم می‏كردند؛ به این ترتیب:

1. دوره ماقبل شیخ طوسی؛

2. از زمان شیخ طوسی تاقرن دهم كه تقریبا مقارن با زمان شهید ثانی است؛

3. از زمان شهید ثانی تا یك قرن اخیر؛

4. یك قرن اخیر.

بحث دراین دوره‏ها و بیان تغییراتی كه در هر دوره نسبت به دوره قبل پیدا شده خود موضوع كتاب مستقلی است. در این‏جا مقایسه مختصری بین روش معظّم‏له و روشی كه در یك قرن اخیر معمول شده به عمل می‏آوریم.

فقها و اصولیین در مبحث اجتهاد و تقلید و یا در مبحث قضا و شهادات چندین علم را نام

می‏برند كه مقدّمه اجتهاد شمرده می‏شوند. می‏گویند: شخص مجتهد باید این علوم را طی كرده باشد، این علوم عبارت است از: نحو، صرف، لغت، منطق، كلام، اصول، تفسیر، حدیث، رجال؛ یعنی، معرفت به احوال روات احادیث.

متأخرین یعنی از یك قرن پیش به این طرف این چنین معتقد شده و در كتب خود تصریح كردند كه آن چیزی كه عمده و مهم و اساس است علم اصول است و لهذا عملاً چندان توجّهی به سایر علوم نمی‏كنند و بلكه بعضی ازآن علوم یعنی، تفسیر، حدیث و معرفت رجال حتی به‏طور مختصر هم تدریس نمی‏شود؛ زیرا به عقیده متأخرین دانستن مقداری ادبیات عرب كافی است كه در موقع لزوم به تفسیر آیه قرآن رجوع شود. لزومی ندارد كه مجتهد قبلاً باتفسیر قرآن آشنا باشد. هم‏چنین حدیث و معرفت رجال اسناد احادیث؛ زیرا به عقیده متأخرین، در علم اصول حجّیت خبر واحد صحیح، ثابت شده و از طرفی بعضی از علمای حدیث گذشته مانند شیخ حرّ عاملی مؤلّف وسائل الشیعه این زحمت و رنج را متحمّل شده‏اند و احادیث صحیح را از غیر صحیح جدا كرده‏اند و در دست رس قرار داده‏اند. پس لزومی ندارد برای شناختن حدیث صحیح از غیر صحیح صرف وقت بشود. روی این جهات عادت جاری فعلی این است كه طلاب بعد از مختصری ادبیات عرب و منطق، به خواندن اصول فقه می‏پردازند و ثقل كار خود را روی این علم می‏اندازند و ضمنا به خواندن خود فقه مشغول می‏گردند تا آن‏كه به عقیده خودشان به مقام اجتهاد نایل می‏گردند.

و چون اخیرا كتاب‏های فقهی مفصّل و جامعی نیز نوشته شده كه بعضی از نظر نقل اقوال فقها جامعیت دارند، مثل مفتاح الكرامه سید جواد عاملی و بعضی از نظر اشتمال بر فروع و قوّت استدلال جامعیت دارند؛ مثل جواهرالكلام شیخ محمد حسن نجفی و مصباح الفقیه حاج آقا رضا همدانی، به عقیده متأخرین این كتب ما را از سایر كتب فقهیه بی‏نیاز می‏سازد. پس چندان لزومی ندارد كه به سایر كتب فقهیه هزار سال پیش مراجعه كنیم. پس برای یك فقیه بعد از تسلّط كامل بر علم اصول، با در نظر گرفتن كتاب حدیث جامعی مانند وسائل و كتاب‏های فقهی جامعی مانند جواهر و مفتاح الكرامه، كافی است كه این چند كتاب را جلو خود بگذارد و به استنباط احكام الهی بپردازد.

البته این روش عمومی و نوعی است؛ ولی همیشه افراد استثنایی پیدا می‏شوند كه تمایلی به تفسیر یا حدیث یا معرفت رجال و یا فقه عامّه و یا تاریخ نشان می‏دهند؛ ولی معمولاً این امور كارهای لازمی شمرده نمی‏شود.

این نكته را نباید از نظر دور داشت كه علم اصول فقه به‏وسیله علاّمه محقق حاج شیخ مرتضی انصاری ـ أعلی اللّه مقامه الشریف ـ كه حقا لقب خاتم المجتهدین درباره‏اش اغراق و مبالغه نیست، مخصوصا در قسمت‏هایی مانند آن‏چه به نام «اصول عملیه» نامیده می‏شود، پیش‏رفت و ترقّی شایانی كرده و تقریبا آن را به صورت یك علم نیمه معقول درآورده است ـ مباحثی جذّاب و سرگرم كننده پیدا كرده است. میدان مسابقه و زورآزمایی و تمرین هوش و استعداد شده؛ هر چند از زمان شیخ به این طرف این علم جلونرفته ـ بااین كه زمینه جلو رفتنش هست ـ ولی شاخ و برگ زیادتری پیداكرده. روی هم رفته ترقّی و كمالی دراین علم پیدا شده و وسعت پیدا كرده و فضلای طلاب را به خود مشغول ساخته و به همین جهت موجب شده كه فضلای طلاب از سایر شعب علوم اسلامی باز مانند و مصداق شعر معروف شاعر عرب گردند:

الهت بنی تغلب عن كلّ مكرمة                                                 قصیدة قالها عمرو بن كلثوم

انصراف از سایر شعب علوم اسلامی از یك طرف و جذّابیت و سرگرم كنندگی علم اصول از طرف دیگر، منشأ پیدایش عادتی در میان فضلا و اهل نظر شده كه می‏توان نام او را عادت «مسئله سازی» گذاشت. به این معنا كه مسائلی را فرض و تخیل می‏كنند و در اطراف آن مسائل فرضی به بحث و مناظره می‏پردازند و البته ممكن است در همه عمر بشر چنین فرضی واقع نشود؛ امّا از نظر اِعمال قواعد اصولی جالب است كه ببینیم جای كدام یك از اصول چهارگانه؛ یعنی برائت، احتیاط، تخییر و استصحاب یا برخی قواعد و اصول دیگر از قبیل اصالة‏الطهاره یا قاعده فراغ و تجاوز است.

و چون این اصول علمی در جایی جاری است كه شكی در كار باشد و از طرفی موقعی معمّاآمیز می‏گردد كه یك علم اجمالی و مبهم هم دركار باشد، لهذا در این مسائل فرضی و ساخته شده «شك» و «علم اجمالی» زیاد به گوش می‏خورد و گاهی در میان این مسائل فرضی مسائل خوش‏مزه‏ای فرض می‏شود كه جالب توجّه است؛ مثلاً فرض می‏كنیم شخصی وضو گرفت و بعد رفت داخل اتاق شد؛ بعد كه بیرون آمد علم اجمالی دارد كه در وقتی كه داخل اتاق شد یا نماز فریضه‏اش را خواند پس تكلیفش ساقط است و یا با زوجه خودش مقاربت كرد پس نه تنها تكلیف و فریضه‏اش ساقط نشده، بلكه طهارتش (وضو) نیز باطل شده و باید برود غسل كند و نماز بخواند. حالا تكلیف این شخص چیست؟ برود احتیاطا غسل كند و بعدهم فریضه نماز را ادا كند و یا بنا بگذارد كه نماز خوانده و غسل هم نكند یا تنها غسل بكند؟

حالا آیا چنین فرضی برای كسی اتفاق می‏افتد یا اتفاق نمی‏افتد، مطلب دیگری است.

یك بار دیگر هم در تاریخ اسلامی روحیه «مسئله سازی» و دنبال مسائل فرضی رفتن پدید آمده و آن در قرن دوم هجری؛ یعنی هنگامی است كه در عراق مكتب رأی و قیاس به وسیله ابوحنیفه پیشوای معروف یكی از فرقه‏های اهل تسنّن پایه گذاری شد و برای قبول و سندیت حدیث شرایط زیادی قائل شدند و میدان فعّالیت به دست رأی و قیاس افتاد.

در حجاز، گذشته از ائمّه اهل‏بیت: كه عمل به قیاس را باطل می‏دانستند، فقهای عامّه از قبیل مالك بن انس و شاگردانش نیز با قیاس میانه خوبی نداشتند و چون فقهای عراقی؛ یعنی ابوحنیفه و اتباعش در مسائل فرضی خویش با كلمه «أرأیت» شروع می‏كردند، فقهای حجاز آن‏ها را «أرأیتیون» می‏خواندند. در بعضی از احادیث ما نیز اشاره به این جریان است و بعضی از ائمّه فرموده‏اند: «مااهل أرأیت نیستیم».

البته بحث در این مطلب از جنبه نظری كه آیا روش متأخرین صحیح است یا نه از حدود این مقاله خارج است. آن‏چه گفته شد فقط به منظور مقایسه بین روش فقهی شخصیت بزرگی است كه موضوع مقاله ماست با روش فقهی كه غالب متأخرین دارند. معظّم له عملاً این چنین نبود.

اوّلاً، همان‏طوری كه اشاره كردم به تاریخ فقه آشنا بود و سبك فكرهای مختلف قدما و متأخرین را می‏شناخت و بعضی را تأیید و نسبت به بعضی انتقاد داشت و آن‏ها را عامل انحراف فقه می‏دانست.

ثانیا، بر حدیث و رجال حدیث تسلّط كامل داشت؛ طبقات روات و محدّثین را كاملاً می‏شناخت و خود یك طبقه بندی مخصوصی كرده بود كه بی‏سابقه بود. با یك نگاه به سند حدیث اگر خللی در سند آن حدیث وجود داشت درك می‏كرد.

ثالثا، بر فقه سایر فرق مسلمین و روش و مسلك آن‏ها تا اندازه‏ای محیط بود. كتب حدیث و رجال حدیث را می‏شناخت.

معرفت رجال حدیث شیعه و سنّی از یك طرف و اطلاع بر فتاوی و فقه سایر فرق اسلامی از طرف دیگر، موجب می‏شد كه گاه اتفاق می‏افتاد حدیثی طرح می‏شد و ابتدا یك معنا و مفهوم از آن به نظر می‏رسید؛ ولی بعد معظّم له تشریح می‏كرد كه این شخصی كه این سؤال را از امام كرده اهل فلان شهر یا فلان منطقه بوده و در آن‏جا مردم تابع فتوای فلان فقیه از فقهای عامّه بوده‏اند و فتوای آن فقیه این بوده است و چون آن شخص در آن محیط بوده و آن فتوا در آن محیط شایع بوده پس ذهن وی مسبوق به چنان سابقه‏ای بوده. پس مقصود وی از سؤال این بوده كه سؤال كرده و جواب شنیده. وقتی كه معظّم له این جهات را تشریح می‏كرد و به اصطلاع روحیه راوی را تحلیل می‏كرد، می‏دیدیم كه معنا و مفهوم سؤال و جواب عوض می‏شود و شكل دیگر به خود می‏گیرد.

و یا كلمه‏ای در حدیث بود كه در عرف عام امروز یك معنای معین داشت؛ ولی با اظهارات معظّم له معلوم می‏شد كه این كلمه در محیط خاصّی كه در آن وقت محل پرورش سؤال كننده حدیث بوده معنای دیگری داشته.

با همه تبحّری كه در اصول فقه داشت كم‏تر مسائل فقهی را بر مسائل شكی اصولی مبتنی می‏كرد و هرگز گرد مسائل فرضی نمی‏رفت. گاه به طعنه می‏گفت: آقایان طلاب منتظرند كه یك «اصل» را گیر بیاورند و دست‏آویز قرار دهند و به بحث و جدل بپردازند.

با قرآن و تفاسیر آشنایی كامل داشت. قرآن را هر چند به تمامه حافظ نبود، امّا نیمه حفظ داشت. تاریخ اسلامی را دیده و خوانده و آشنا بود.

در نتیجه همه این‏ها جوّ و محیطی را كه آیات قرآن در آن نازل شده و هم‏چنین جوّ و محیطی را كه اخبار و احادیث در آن صدور یافته و محیط‏هایی كه فقه در آن جاها تدریجا رشد كرده و پرورش یافته كاملاً می‏شناخت و بدیهی است كه این جهات، به وی روشن بینی خاصّی داده بود.

سبك و سلیقه معظّم له در فكر و سلیقه حوزه علمیه قم زیاد اثر كرد. تا حدّ زیادی روش‏ها را عوض كرد و امیدواریم هر چه بیش‏تر سبك و روش ایشان پیروی شود و تعقیب و بلكه تكمیل گردد.

این نكته را هم اضافه كنم كه معظّم له مكرر در ضمن اعتراف به پاره‏ای از محاسن كتاب حدیث معروف وسائل الشیعه تألیف شیخ حرّ عاملی نواقص این كتاب را تذكر می‏داد و آرزو می‏كرد كه كتابی در حدیث نوشته شود كه محاسن وسائل‏الشیعه را داشته باشد و امّا نواقص آن كتاب را نداشته باشد. بالأخره این آرزو جامه عمل پوشید و تحت نظر و مراقبت خود معظّم له عدّه‏ای از فضلای طلاب به این كار مشغول شدند و در حدود ده سال طول كشید؛ تا بالأخره در دو سه سال قبل به اتمام رسید و از سال گذشته طبع آن كتاب آغاز شد.

این كتاب موسوم است به تهذیب الوسائل. خیلی موجب تأسّف خواهد بود اگر خدای نخواسته طبع این كتاب موقوف شود. من شخصا هنوز موفق به زیارت آن كتاب نشده‏ام؛ ولی از قراری كه از اهل اطلاع شنیده‏ام همان‏طوری است كه معظّم له آرزو می‏كرد.

وحدت اسلامی

یكی از مزایای معظّم‏له توجه و علاقه فراوانی بود كه به مسئله وحدت اسلامی و حسن تفاهم و تقریب بین مذاهب اسلامیه داشت. این مرد چون به تاریخ اسلام و مذاهب اسلامی آشنابود، می‏دانست كه سیاست حُكّام گذشته در تفرقه و دامن زدن آتش اختلاف، چه اندازه تأثیر داشته است و هم توجّه داشت كه در عصرحاضر نیز سیاست‏های استعماری از این تفرقه حدّاكثر استفاده را می‏كنند و بلكه آن را دامن می‏زنند و هم توجّه داشت كه بُعد و دوری شیعه از سایر فرق سبب شده كه آن‏ها شیعه را نشناسند و درباره آن‏ها تصوراتی دور از حقیقت بنمایند. به این جهات بسیار علاقه‏مند بود كه حسن تفاهمی بین شیعه و سنّی برقرار شود كه از طرفی وحدت اسلامی كه منظور بزرگ این دین مقدس است تأمین گردد و از طرف دیگر شیعه و فقه شیعه و معارف شیعه آن‏طور كه هست به جامعه تسنّن كه اكثریت مسلمانان را تشكیل می‏دهند معرفی شود.

از حسن تصادف چند سال قبل از زعامت و ریاست معظّم‏له كه هنوز ایشان در بروجرد بودند «دارالتقریب بین المذاهب الإسلامیه» به همت جمعی از روشن فكران سنّی و شیعه تأسیس شد. معظّم‏له در دوره زعامت خود تا حدّ ممكن با این فكر و با این مؤسّسه كمك و همكاری كرد. برای اوّلین بار بعد از چندین صد سال بین زعیم روحانی شیعه و زعیم روحانی سنّی شیخ عبدالمجید سلیم و بعد از فوت او به فاصله دو ـ سه سال شیخ محمود شلتوت مفتی حاضر مصر و رئیس جامع ازهر، روابط دوستانه برقرار شد و نامه‏ها مبادله گردید.

قطعا طرز تفكر معظّم له و حسن تفاهمی كه بین ایشان و شیخ شلتوت بود مؤثر بود در این كه آن فتوای تاریخی معروف را در مورد به رسمیت شناختن مذهب شیعه بدهد.

معظّم‏له رانباید گفت: نسبت به این مسئله علاقه مند بود؛ بلكه باید گفت عاشق و دل باخته این موضوع بود و مرغ دلش برای این موضوع پر می‏زد.

عجیب این است كه از دو منبع موثّق شنیدم كه در حادثه قلبی اخیر كه منجر به فوت ایشان شد، بعد از حمله قلبی اوّلی كه عارض شد و مدتی بی‏هوش بوده‏اند و بعد به هوش آمدند قبل از آن‏كه توجّهی به حال خود بكنند و در این موضوع حرفی بزنند موضوع تقریب و وحدت اسلامی را طرح می‏كنند و می‏گویند: من آرزوها در این زمینه داشتم.

اسلام در دنیای خارج

از گام‏های برجسته‏ای كه در زمان معظّم‏له و به‏وسیله ایشان برداشته شد اعزام مبلّغ و نماینده مذهبی به كشورهای خارجی بود. معرفی اسلام به كشورهای خارجی هر اندازه تاكنون صورت گرفته یا به‏وسیله شرق شناسان اروپایی بوده و یا به‏وسیله بعضی از دانشجویان با استعداد مسلمان كه تا حدودی موفق شده‏اند فعّالیت‏هایی در مدت اقامت خود در كشورهای خارجی متمدن بنمایند؛ از قبیل دكتر محمد اقبال پاكستانی در مدتی كه در اروپا می‏زیسته و یا به‏وسیله دانشمندان مصری و هندی بوده كه بعضی كتاب‏های جالب درباره اسلام نوشته‏اند و به زبان‏های خارجی ترجمه شده و یا به‏وسیله فرقه‏های منسوب به اسلام مانند قادیانی‏ها بوده كه در اروپا یا آمریكا فعّالیت‏هایی كرده‏اند و شاید فعّالیت دسته اخیر از همه بیش‏تر بوده است. الآن نمی‏دانم كه تا كنون از طرف دانشگاه مذهبی از هر نمایندگانی به‏طور رسمی به كشورهای متمدن فرستاده شده یا نه؟ قدر مسلّم این است كه تاكنون از اسلام یك معرّفی صحیحی به دنیای خارج نشده و باز قدر مسلّم این است كه از طرف جامعه شیعه تا چند سال پیش هیچ‏گونه اقدامی به هیچ شكلی نشده بود.

معظّم‏له ـ كه علاوه بر جنبه فقاهت، مطالعاتی در متن اسلام و معتقدات اسلامی داشت و اسلام را خیلی بی‏پیرایه و عریان از توهّمات عوامانه پذیرفته بود و از طرفی بر خلاف اَقران و اسلاف خود از تاریخ قرون جدید و اوضاع عصر حاضر تا حدود نسبتا خوبی آگاه بود ـ معتقد بود كه اگر حقایق فطری اسلامی بر افكار حقیقت جو و كاوشگر و كم‏تعصّب اروپایی عرضه داشته بشود این دین حنیف را تدریجا خواهند پذیرفت و روی همین جهت نماینده به آلمان و آمریكا اعزام كرد و در كار اعزام نماینده به لندن و بعضی جاهای دیگر بود كه اجل فرا رسید.

البته آن‏چه تاكنون انجام شده آغاز كار است و نسبت به آن‏چه باید انجام گیرد طرف مقایسه نیست. اگر فعّالیت‏های مذهبی مسیحی‏ها را در نظر بگیریم كه چه اندازه توسعه پیدا كرده و از مرحله خطابه و مقاله گذشته به مرحله عمل و احسان و تبلیغ عملی رسیده و حتی از تعصّب و تخریب سایر مذاهب و برگرداندن به مذهب مسیح كاسته شده و جنبه خدمت به بشریت و انسانیت پیدا كرده خواهیم دید كه «ما هنوز اندر خم یك كوچه‏ایم» ولی اگر نسبت به گذشته خودمان بسنجیم كه حتی فكر این كارها در دماغ‏ها راه نداشت، خواهیم دید كه چه اقدام برجسته‏ای به‏وسیله معظّم‏له صورت گرفته است. فریضه ذمّه همه ما شیعیان است كه این برنامه را تقویت و تكمیل كنیم و توسعه دهیم.

همكاری دین و علم

یكی از مزایای برجسته معظّم‏له كه نماینده طرز تفكر روشن وی بود علاقه‏مندی وی به تأسیس دبستان‏ها و دبیرستان‏های جدید تحت نظر سرپرستان متدین بود كه دانش‏آموزان را، هم علم بیاموزند و هم دین. معظّم‏له دیانت مردم را در بی‏خبری و بی‏اطلاعی و بی‏سوادی آن‏ها جست و جو نمی‏كرد. معتقد بود كه اگر مردم عالم شوند و دین هم به‏طور صحیح و معقول به آن‏ها تعلیم گردد، هم دانا خواهند شد و هم متدین. آن مقداری كه من اطلاع دارم مبالغ زیادی از وجوه و سهم امام را اجازه داد كه صرف تأسیس بعضی از دبستان‏ها و دبیرستان‏ها بشود.

در بیلان چاپی دبیرستان كمال نارمك خواندم كه مبلغی در حدود هشت صد هزار ریال با اجازه ایشان بابت سهم امام به دفتر آن مدرسه پرداخته شده است. هر چند درباره مدارس جامعه تعلیمات اسلامی اطلاع دقیقی ندارم؛ امّا می‏دانم كمك‏های شایانی كرده است و حتما موارد دیگر هم هست كه من فعلاً بی‏خبرم.

این اقدام معظّم‏له بسیار قابل تحسین است. هر چند این اقدام نیز نسبت به آن‏چه باید بشود ناچیز است؛ امّا با توجّه به این كه در گذشته افرادی بودند و الآن هم وجود دارند كه آبادی دین را در خرابی این مدارس و معدوم شدن علوم جدید می‏دانسته و می‏دانند، معلوم می‏شود كه عمل معظّم‏له بسیار ارزشمند بوده است.

دفتر و حساب

یكی از اقدامات معظّم‏له این بود كه برخی از امور مرجعیت را تحت نظام دفتر و حساب در آوردند.

همه می‏دانند كه معمولاً در هر شهری و هر نقطه‏ای كه عدّه‏ای شیعه علاقه‏مند به امور دیانت باشند یك نفر یا چند نفر وكالت نامه‏ای از طرف مرجع تقلید می‏گیرند برای گرفتن وجوهات از مردم و فرستادن به مركز و ممكن است اجازه‏ای هم برای شخص خود بگیرند كه فلان مبلغ حق مصرف كردن داشته باشند.

در گذشته معمول نبود كه اگر كسی اجازه و وكالتی بگیرد آن اجازه و وكالت در دفتری یادداشت شود؛ در نتیجه ممكن بود در طول چند سال مرجعیت یك نفر چند هزار وكالت و اجازه گرفته شود و چون دفتر و ثبت و ضبطی نبود عدد این‏ها و اسمای این‏ها غیر مشخّص بود و كسی درست نمی‏دانست آیا فلان نقطه وكیل برای وجوهات دارد یا ندارد. ممكن بود برای یك نقطه كوچك چند نفر وكالت گرفته باشند و برای یك نقطه دیگر كسی وكالت نگرفته باشد.

در این بین شیادانی پیدا می‏شدند كه مهر و امضای مرجع را جعل می‏كردند و اگر از مركز سؤال می‏شد كه شخصی به این اسم مدّعی وكالت است آیا راست می‏گوید یا جعل كرده؟ مركز نمی‏توانست جواب بدهد و یا اگر كسی می‏آمد و وكالتی برای یك نقطه معین می‏خواست اگر آن نقطه مشهور و معروف نبود مركز نمی‏توانست بداند كه آیا در آن‏جا كسی دارد یا ندارد. ولی معظّم له از همان روزهای اوّل زعامت دستور دادند دفتری تنظیم گردد.

در آن دفتر نام آن شخص و حدود وكالت و مضمون وكالت نامه و محل سكونت آن شخص و نام كسانی كه به معرّفی و توثیق آن‏ها این وكالت داده شده درج می‏شد و در مواردی كه تخلّفی دیده می‏شد آن وكالت نامه استرداد می‏شد. این اقدام معظّم‏له امر وكالت‏ها را از هرج و مرج خارج ساخت.

ضمنا دفتر دیگری برای مراسلات تنظیم شد. نامه‏ها با نمره وارد دفتر می‏شد و بانمره جواب داده می‏شد. همیشه مشخّص بود كه راجع به فلان موضوع چه جوابی داده شده است.

ممكن است كسانی این اقدام معظّم‏له را مهم نشمارند و بگویند: این كاری است كه در همه مؤسّسات معمول است. یك تجارت خانه همه این‏ها و بیش‏تراز این‏ها را دارد.

البته این درست است؛ ولی نباید فراموش كرد كه این اقدام معظّم له در محیطی انجام گرفته كه شعار قافله سالاران این بود كه نظم در بی‏نظمی و نقشه در بی‏نقشگی و برنامه در بی‏برنامگی است و رمز بقای روحانیت را حساب و كتاب نداشتن و برنامه نداشتن می‏دانند. بنابراین، این عمل به منزله یك مجاهده عظیم و یك قدم بزرگ باید محسوب گردد و ما امیدواریم كه هر چه بیش‏تر و زیادتر حساب و دفتر و بیلان دخل و خرج، وارد زندگی روحانیت بشود. روحانیت دارای صندوق مالی مرتّب بشود؛ امر وجوهات از تفرّق و تشتّت بیرون رود و درنتیجه از بزرگ‏ترین ثروت و منبعی كه در اختیار دارد؛ یعنی یك عدّه افراد زبده و خالص و مخلص كه در میان طلاب وجود دارند و مغناطیس دین، آن‏ها را از میان جامعه برگزیده است، حدّاكثر استفاده را بنماید.

بهتر این است كه در قسمت اخیر، عملیات دو رهبر بزرگ دینی شیعی مذهب كه از مفاخر بزرگ عالم اسلام می‏باشند؛ یعنی علاّمه جلیل سید شرف الدّین عاملی و علاّمه جلیل سید محسن امین عاملی سرمشق قرار گیرد. این دو رهبر بزرگ در بسیاری از كارها باید سرمشق قرار گیرند.

شایسته است دبیرخانه انجمن‏های اسلامی ایران خدمات و مزایای این دو مرد بزرگ را نیز در اختیار جامعه مسلمانان قرار دهد.

آن‏چه در این مقاله گفته شد به منظور ثنا و تجلیل و به اصطلاح «تأبین» نبود؛ زیرا اوّلاً، معظّم‏له بالاتر از این است كه احتیاجی به این تجلیل‏ها داشته باشد و ثانیا، این جانب در همه عمر هرگز گرد مدّاحی و ستایشگری افراد و اشخاص مخصوصا مادامی كه زنده هستند و وجودشان مطمح است نرفته است. این كه گفته شد، فقط بیان درسی بود برای اجتماع و تذكری بود برای كسانی كه میل دارند بار گران زعامت روحانی را به دوش بكشند.

همان‏طوری كه اوّل اشاره شد این مقاله در مقام بیان همه خدمات و مزایای زندگی معظّم‏له نیست؛ فقط قسمتی از خدمات و مزایا كه از اختصاصات ایشان بود و نسبت به گذشته گامی به جلو بود در این مقاله تا آن‏جا كه در حین نوشتن در نظر داشتم یادآوری شد. خدمات دیگر ایشان از قبیل تأسیس مدارس قدیمه و مساجد و حوزه‏های علمیه روحانی در شهرستان‏ها زیاد است و از موضوع مقاله ما خارج است.

چهاردهم اردی‏بهشت 1340

تهران، مدرسه مروی

………………………………………………………………………….

1. این مقاله نخستین بار در كتابِ در سال 1341 شمسی به چاپ رسیده است. از این رو از ویرایش نگارشی آن صرف نظر شده است.

2 . آل عمران (3) آیه 144.

 

 

 

پاسخی بگذارید