شجاعت و مواضع قهرمانی زعیم اسلام

 

 

 

از خصال بارز زعیم بزرگ اسلام، شجاعت و استحكام قلب آن بزرگوار بود كه متأسّفانه این بُعد از حالات آن بزرگ‏مرد برای گروه‏هایی روشن نشده و یا اخفای اخفاگران آن را از انظار پنهان داشته است؛ چنان كه بر جدّ بزرگوارش حضرت امام حسن مجتبی7 نیز همین‏گونه جفاها رفت. قوّت قلب و شدّت و صولت مرحوم آیة‏اللّه العظمی بروجردی در برابر ظالمان و ستم‏كاران و حُكّام و زمام‏داران از امور غیر قابل انكار است و ماجرای حركت ایشان از نجف به ایران و دست‏گیر شدن وی با ورود در مرز، شاهد این امر است. بر حسب آن‏چه قبلاً اشاره‏ای بدان رفت، بنابراین شد كه ایشان به ایران بیایند و از ایران و محیط دلاوران لرستان، و آقایان علمای بزرگوار نجف نیز از آن‏جا مخالفت خود را با پهلوی جائر، ابراز دارند و مردم را بر ضدّ حكومت بشورانند كه متأسّفانه این تصمیم فاش می‏شود و پیش از اقدام به این امر، آن مرد بزرگ به دست دژخیمان سنگ‏دل پهلوی گرفتار شد و تحت‏نظر قرار گرفت.

از مظاهر شجاعت و قهرمانی ایشان مصاحبه و گفت و گویی است كه میان ایشان و پهلوی، صورت گرفته و ایشان بی‏مهابا گفتار او را رد كرده و سخن او را به هیچ گرفتند؛ زیرا طبق آن‏چه خود آقا نقل فرموده‏اند، پهلوی پس از صحبت‏هایی كه با آقا می‏كند، رو به مرحوم شریعت رشتی ـ كه در آن ایام آقا در منزل او بوده و در ملاقات با شاه آقا را همراهی می‏كرده است ـ نموده و می‏گوید: ما تا به حال اگر با یك روحانی كاری داشتیم، باید می‏گفتیم: با حاج شیخ عبدالكریم تماس بگیرید؛ امّا از این پس باید بگوییم با ایشان تماس بگیرید.

آقای بروجردی فرمودند: «من فوری گفتم: نخیر، از این پس هم كاری باشد باید با حضرت آیة‏اللّه آقای حاج شیخ عبدالكریم تماس گرفته بشود، من هم اگر با شاه كاری داشتم به وسیله حضرت آیة‏اللّه آقای حاج شیخ عبدالكریم تماس می‏گیرم. همین كه من این را گفتم او هم لفظ و سخن را عوض كرد و گفت: خیلی خوب، از این به بعد هم با آیة‏اللّه حائری تماس بگیرید».(1)

نمی‏دانیم كه آیا واقعاً شاه تحت تأثیر عظمت و بزرگی آقای بروجردی قرار گرفته بود و او را بر آیة‏اللّه العظمی حائری ترجیح داد یا این كه ترفندی در كار بود كه نظر آقای بروجردی را به خود جلب كند و در نتیجه آن مرد بزرگ را به گمان باطل خود آرام كند؟

ولی از این كه آن جمله را گفته، ظاهر بر می‏آید كه به آیة‏اللّه العظمی بروجردی احترام كرده و از آیة‏اللّه العظمی حائری روی گردان شده، به ویژه این كه از ایشان به لفظ بسیط (حاج شیخ عبدالكریم) یاد كرده است. وقتی پهلوی جائر این‏گونه به مقام آیة‏اللّه‏ حائری جسارت كرد، آیة‏اللّه‏ بروجردی با شجاعت بسیار بالا و آمرانه و از موضع قدرت پاسخ فرمودند و مراجعه به آیة‏اللّه‏ حائری را لازم دانستند و جالب این است كه ایشان برای آقای حائری لفظ «آیة‏اللّه‏» را به كار بردند تا جوابی باشد برای آن سوء ادبی كه پهلوی كرده بود.

این‏ها نكات و ظرایفی است كه در توانِ هر كسی نیست؛ انسانی می‏تواند این‏گونه سخن بگوید و با صراحت لهجه در برابر یك آن‏چنان هتّاكِ آدم‏كشی بایستد كه از قوّت قلب بالایی برخوردار باشد و از هیچ مقام و قدرتی بیم و واهمه‏ای نداشته باشد.

و كلاًّ وقتی كه عظمت و جلال الهی در نظر آدمی جلوه‏گر شد و دل و جان او را نور عظمت خدا فرا گرفت دیگر آب و رنگی برای جلال و قدرت اهل دنیا و حكم‏رانان و زورگویان و قدرت‏های كاذب قائل نیست.

و از جمله صحنه‏هایی كه حاكی از روح بطولت و قهرمانی آن بزرگوار است سخنان ایشان با محمد رضا شاه پهلوی دوم در بیمارستان حضرت عبدالعظیم است؛ یعنی هنگامی كه كه شاه برای عیادت ایشان آمده بود.

مرحوم حجة‏الاسلام والمسلمین آقای حاج میرزا مهدی بروجردی؛ خود شاهد و ناظر قضیه بوده است می‏گوید:

یكی از مذاكرات راجع به اتحاد دولت و ملت بود كه شاه گفت: “دولت در واقع كار كنِ ملت است و فرقی ندارد.”

حضرت آیة‏اللّه در جواب فرمودند: بلی اتحاد دولت و ملت در تظاهرات دیانتی می‏شود، چنان كه در نوع ممالك خارجه، همین تظاهرات، ملحوظ است و قهراً موجب اتحاد و محبوبیت است؛ ولی مع الأسف كه در ایران به عكس رفتار می‏شود(2)

اكنون بنگرید كه چگونه شاه خواسته ذهن ایشان را اغفال كند و ایشان تئوری او را ناصحیح دانسته و صرف این‏كه دولت كارگر و كاركن برای ملت است در وحدت دولت و ملت كافی ندانسته و در مقابل نظر او نظر بلند خود را اظهار فرموده كه وحدت ملت و دولت در شركت دولت در تظاهرات دینی مردم است، اگر آن‏ها در مساجد و محافل مذهبی شركت كردند و در كنار مردم مسلمان نشستند و یك‏دلی خود را اظهار كردند وحدت ایجاد می‏شود و الاّ نه و بالأخره آخرین حربه محكم و كاری خود را به كار گرفته و فرمودند: «در نوع ممالك خارجه مطلب از همین قرار است؛ ولی مع الأسف در ایران به عكس می‏باشد». این نحوه برخورد؛ یعنی تخطئه كردن رأی شاه و ابراز كردن راه صحیح و رأی صایب خویش و سخن گفتن از وضع خارج كه گویا شاه را نامطلع است و در آخر اظهار غم و اندوه و تأسف نمودن از وضع جاری در ایران، آن هم در برابر شخص شاه، به ویژه زمانی كه هنوز سدها شكسته نشده و كسی به خود اجازه نمی‏داد كه در برابر رژیم خاندان پهلوی بایستد و سخنی بگوید، بسیار با اهمیت و قابل توجّه و در خور اجلال و اكبار و شایسته تقدیر است.

در ملاقات‏های دیگری كه بین آن دو در قم واقع شده است، همواره مرحوم آیة‏اللّه العظمی بروجردی از موضع عزّت و قدرت سخن گفته‏اند؛ چنان‏كه فرستادگان او را گاهی سرزنش كرده و سخت با بی‏اعتنایی با آن‏ها برخورد فرموده است.

یك بار برای این‏كه در محذور ملاقات با شاه واقع نشوند، رسماً قم را ترك كردند و در حالی كه سخت درآن ایام از او عصبانی بودند، بنا بر منقول فرمودند:

قبلاً رفته است فرانسه مثلاً و با آن زن‏ها عكس گرفته، حالا می‏خواهد بیاید با من هم عكس بگیرد؟!

و بالأخره مواضع صلابت و انقلابی آن بزرگوار چنان بوده است كه شاه در یكی از دو كتاب خود بنابر آن‏چه كه از دیر زمان خواندم ضمن بیان برنامه‏های به اصطلاح! اصلاحی خودش می‏گوید:

ما از قبل، این برنامه را داشتیم و می‏خواستیم این طرح‏ها را به اجرا بگذاریم منتهی یك عنصر، یا مانع نامربوط بر سر راه بود و موجب تأخیر در تحقق این برنامه‏ها می‏شد. اكنون كه آن مانع برطرف و مرتفع گردید دست به كار شدیم.

از این جا می‏توان پی برد كه شاه تا حدّی از مرحوم آیة‏اللّه العظمی بروجردی حساب می‏برده و واهمه داشته كه در انجام برنامه‏های افساد كارانه‏اش امروز و فردا می‏كرده كه آن بزرگوار از دنیا بروند و او به مقصد شیطانی خود دست بیابد.

…………………………………………………….

1 . یاد نامه شهید قدوسی ، ص204.

2 . مهدی بروجردی،درد بی درمان ، ج1، ص15.

 

 

 

 

پاسخی بگذارید